خورشید، مسرور و سرفراز
با رَمههای شاداب
بازمیآموزد گِردی جهان را
و تعادلِ رو به بهبود را
که میخزد زیر پیراهنِ پاکیزهاش.
دست بر ستونِ فقراتِ روز مینهد
و آهسته، بهزحمت بالا میرود از هر پلهی روز
تا پاگَردِ پشتِ گردنت
آنجا که هرآنچه اتفاق افتاده
و آنچه منتظری که پیشآید
هردو در یک سایه مشترکند