به شما نامه مینویسم آقای رئیس جمهور
نامهای که شاید آن را بخوانید، اگر فرصت کنید
بهتازگی به خدمت احضار شدهام
و پیش از چهارشنبه شب
به جنگ اعزام میشوم
آقای رئیس جمهور
من نمیخواهم به این جنگ بروم
من به دنیا نیامدهام
تا آدمهای بیچاره را بکشم
نمیخواهم خشمگینتان کنم
اما لازم است که بگویم
تصمیمِ خود را گرفتهام
من از خدمت خواهم گریخت
از همان روزی که به دنیا آمدهام
مرگ پدرم را دیدهام
رفتنِ برادرانم و گریهی فرزندانم را
مادرم آنقدر رنج کشید تا مُرد
و اکنون در گورش بمبها را به سُخره میگیرد
و شعرها را نیز
هنگامی که در زندان بودم
زنم را از من ربودند
روحم را از من ربودند
و تمامِ گذشتهی ارزشمندم را
فردا صبحِ زود
درِ خانهام را
به روی سالهای رفته
خواهم بست
و به راه خواهم افتاد
تکدی خواهم کرد در جادههای فرانسه
از برُتانیْ تا پرُوانس
و به مردم خواهم گفت
که سر باز زنید از پیروی
دست بردارید از اطاعت
به جنگ نروید
آقای رئیس جمهور
اگر باید خون داد
خودتان خون بدهید
شما که حوارّیِ خوبی هستید.
اگرمیخواهید تعقیبم کنید
به ژاندارمهایتان بگویید
که من بیسلاحم
و آنها میتوانند
به من شلیک کنند
فردا صبحِ زود
درِ خانهام را
به روی سالهای رفته
خواهم بست
و به راه خواهم افتاد
تکدی خواهم کرد در جادههای فرانسه
از برُتانیْ تا پرُوانس………چه انتخابی…مرسی زیبا بود
چقدراحساسی زیبادراین واژه هانهفته است
صلح رانسیم این دستان نوشته اند
ومن وتودیدبان صلح خواه این نسیم می شویم
ودرردپروازمرغان دریایی شگفتی رویاهایمان راواضح خواهیم یافت
ودرلابلای تن گندمزار عیش هزاربلدرچین درجستجوی زیستن است
وتومی خوانی متن خوابهای یک سربازرا
که واقعیت جنگ راازسرراه خویش بازپس میزند
درکنارهوای مه آلودجاده هایی که قهر را به توتعارف می کنند