به هر کسی خود را پیشکش میکنم همچون پاداشش
خود را به شما میبخشم پیش از آنکه سزاوارش باشید
چیزی در من است ،
درون من، در قلبم
چیزی بی نهایت سخت:
بسان قلهی بلندی از کوهساران
چون شبکیهی یک چشمِ مرده
و بدون پژواک
با اینهمه میبیند و میشنود
بودنی که زندگی خاص خود را دارد و با این حال
سرتاسر زندگانیام را میزید و میشنود بی آنکه چیزی از خود نشان دهد،
از همهی حرافیهای درون من.
کسی که از هیچ ساخته شده، اگر چنین چیزی ممکن باشد،
بی هیچ احساسی به رنجهای جسمانیام،
نمیگرید آنگاه که گریه سر میدهم،
نمیخندد آنگاه که قهقهه میزنم،
سرخ نمیشود آنگاه که حماقتی میکنم
و زاری نمیکند آنگاه که قلبم زخم خورده است.
میایستد بیحرکت و بی هیچ اندرز
اما گویی نطقی جاودانه است:
«من آنجایم، بی تفاوت به همگان»
شاید که در خلائی همچنان تهی است
اما آنقدر بزرگ است که تمام خوب و بد را
دربر نمیگیرد
کینهای که آنجاست میکُشد در خفقان
و عشق سترگ هرگز آنجا راه نمییابد.
بگیرید، همهی من را : احساس این شعرها را
نه آنچه میخوانید، بلکه آنچه در من رخنه کرده است،
برخلاف میلم.
بگیرید ،بگیرید، شما هیچ ندارید
و هرجا که بروم در سر تا سر جهان
هر روز ملاقات میکنم
بیرون از خودم همچون بودنِ در خویش
خلائی پر نشدنی را.
خلائی که دست نیافتنی ست.
salam.man nazanin moafi shagerde yek sale pishe shoma too daneshgahe ghaemshahr boodam.hamishe esmetoono too google search mikonam va az tarjomehatoon lezat mibaram.vaghan MOTARJEM hastid.mc babate sherha…
مرسی