از پشت كشتي رفته از بندر
هاج و واج مانده ام
جرات اينكه خودم را به دريا بيندازم ندارم
دنيا زيباست
غرور مردانگي اجازه نمي دهد
والا گريه مي كردم
اثری از : اورهان ولی صابر مقدمی
از پشت كشتي رفته از بندر
هاج و واج مانده ام
جرات اينكه خودم را به دريا بيندازم ندارم
دنيا زيباست
غرور مردانگي اجازه نمي دهد
والا گريه مي كردم