«سانسور به مردم میگوید نباید استیک بخورید چون نوزادتان نمیتواند آن را بجود».
سانسور از آغاز تاریخ نوشتن چون سایهای نویسندهها و اهل هنر را دنبال کرده و بنا به نوشتههای باقیمانده از زمان سقراط درمییابیم که بخشهایی از نوشتههای او هم در زمان زندگی خودش به بلای سانسور گرفتار آمدهاند، اما این سایه، بیش از همه برای آثار ادبی شوم بوده است.
نخستین باری که خود واژه «سانسور» در تاریخ ادبیات نوشتاری استفاده و ثبت شده به متون بر جا مانده از سال ۴۴۳ میلادی برمیگردد. از آن به بعد و از روزی که صنعت چاپ، حتی در ابتداییترین نمونهاش روی کارآمد سانسور روزنامهها و سپس کتابخانهها نیز شکل گرفت و تا امروز ادامه دارد و حتی در کشورهای صنعتی و مدعی آزادی بیان هم نمونههایی از سانسور آثار ادبی دیده میشود که در این نوشته میکوشم خلاصهای از این نمونهها و آثار را بررسی کنم. اما پیش از آن بهتر است هدف از سانسور را بررسی کنیم. سانسور در روم و یونان کهن به هدف شکل دادن به رفتار، اندیشه و شخصیت شهروندان جامعه آن زمان بنا گذاشته شد و امروز به خوشبینانهترین شکل میتوان گفت هدف از سانسور هر اثر و اندیشه، عبارت است از اینکه فرد یا افرادی بر اساس معیارهایی خاص، شهروندان یک جامعه را از خواندن یا شنیدن برخی آثار و اندیشههایی که از نظر آنها میتواند برای سلامت فکر و رفتار این شهروندان ضرر داشته باشد، در امان نگه دارند. میتوان گفت سانسور هر متنی در سراسر دنیا یک معنا در پی دارد و آن اینکه فرد یا گروهی از آن جامعه بیش از دیگر شهروندان میدانند که چه چیزی برای جامعه خوب است و چه چیزی بد. اما آیا با این دیدگاه به این نتیجه نمیرسیم که به گمان آنها شهروندان خود توان تشخیص خوب از بد را ندارند و آیا با دستچین کردن کتابها و متنها فرصت اندیشیدن و به دست آوردن این توان را از آنها نمیگیریم و به زبانی سادهتر آنها را در به دست آوردن آگاهی و استقلال در اندیشه بیبهره نمیکنیم؟
همانطور که اشاره شد، در دهههای گذشته آثار ادبی نویسندگان سرشناس بسیاری با بهانههایی چون ترویج اندیشههای نادرست و ناشایست، بدآموزی و ایجاد پراکندگی اندیشه، سانسور یا منع شدهاند که در ادامه به شماری از آنها و چگونگی برخورد با آثارشان اشاره میکنم. به گفته جورج اورول، «دشمن آزادی اندیشه همواره با بهانههایی بهظاهر درست، همچون دفاع از نظم در برابر پراکندگی اندیشه ادعای خود را به جامعه تحمیل میکند و موضوع درست در برابر نادرست و شایسته در برابر ناشایسته را تا بالاترین اندازه ممکن مخدوش نگه میدارد» و در بیشتر موارد این بهانهها چنان بی ربطند که مارک تواین چنین تعبیرشان میکند:
«سانسور به مردم میگوید نباید استیک بخورید چون نوزادتان نمیتواند آن را بجود».
مارک تواین
وقتی ماجراهای «هاکلبری فین» (۱۸۸۴) منتشر شد، کتابخانه کانکورد ماساچوست این کتاب را جمع کرد و مسئولین آموزشوپرورش شهر دنور کلرادو خواندن این داستان را در مدرسههای این شهر ممنوع کردند. منتقدان مارک تواین معتقدند که این رمان از نگاه ظاهری رمانی نژادپرستانه است به این دلیل که بیشتر شخصیتهای داستان واژه «نیگر» یا «کاکاسیا» را به کار میبرند. امام واقعیت این است که در عمل این داستان نهتنها نژادپرستانه نیست که تواین با دیدی تیزبینانه و انتقادی نژادپرستی را مورد نقد قرار میدهد؛ مثلاً در این رمان وقتی شخصیتی با نگرانی میپرسد: «ای وای، کسی هم آسیب دیده؟» در پاسخ میشنود: «نه خانم، یک کاکاسیا را کشت». به عبارتی نشان میدهد که مردم جنوب امریکا مرگ سیاهپوست را مرگ یک انسان نمیدانند؛ چون در ادامه میگوید: «چه شانس آوردیم؛ چون در این موقعیتها گاهی آدمها آسیب میبینند». به عبارت دیگر، نقد و سانسور این اثر که بهواقع درباره آزادی و تلاش برای رسیدن به آزادی است و درباره بردهای است که قانونشکنی میکند و زندگیاش را برای آزادی و بازگشت به خانوادهاش به خطر میاندازد، با اتهام نژادپرستی به دور از انصاف است. به گفته رالف الیسون، رماننویس بزرگ آمریکایی، تواین در این رمان نهتنها در پی آزادی سیاهپوستان است، که میکوشد سفیدپوستان را از این فکر که سیاهپوست، انسان نیست آزاد کند.
کورت و نه گات
به باور بسیاری از ادب شناسان جهان، «کورت و نه گات»، مارک تواین قرن بیستم بود و هر دوی این نویسندهها از بهترین طنزنویسهای آمریکایی بودند. «کشتارگاه شماره پنج» درباره سفر سربازی از جنگ جهانی دوم در زمان است و نشان میدهد که بیشتر انسانهای کره زمین از هیچ ارزش و اهمیتی برخوردار نیستند و کاری را انجام میدهند که مجبورند انجام دهند. کشتارگاه شماره پنج یکی از محبوبترین کتابهای قرن بیستم و یکی از ممنوعترین آنهاست. بهانههایی که سبب ممنوع شدن گسترده این کتاب شد، زبان رک، صحنههای جنسی، خشن و توهین مذهب بود.
جان اشتاین بک
در سال ۲۰۰۸ دبیرستان نیوتون رد ایالت آیوا رمان «موشها و آدمها» نوشته جان اشتاین بک را با دستاویزهایی چون کفرآمیز بودن زبان ناشایست بحث برانگیز خواند. آنچه سبب شگفتی است این است که خواندن این اثر تا دهه ۱۹۸۰ در دبیرستانهای این استان اجباری بوده است. اما امروز خواندن این رمان در بیشتر مدرسههای آمریکا ممنوع است. رمان «خوشههای خشم» جان اشتاین بک، که در سال ۱۹۳۹ چاپ شد و در همان سال جایزههای «نشنال بوک» و «پولیتزر» را گرفت و تا فوریه سال بعد، ۴۳۰۰۰۰ نسخه از این اثر به فروش رسید، با هیاهوی زیادی رو به رو شد و نسخههای بسیاری از این رمان را در جاهای مختلف آمریکا آتش زدند. اشتاین بک پیش از نوشتن این رمان یا در آغاز نوشتن آن گفته بود که «میخواهم بر پیشانی حرامزادههای حریصی که مسئول رکود اقتصادی بزرگ و پیامدهای آن هستند، مهری از شرم بزنم تا بدانند که چقدر سخت است». تردیدی نیست که خوشههای خشم در میان طبقه کارگر هواداران بی شماری را جمع کرد. از سوی دیگر، بسیاری از آمریکاییها از وصف زندگی تهیدستان امریکا در این رمان به خشم آمدند و او را متهم به بزرگ نمایی این وضعیت کردند. اما اشتاین بک به این اعتراضها پاسخ داد و نوشت که وضعیتی که در رمان وصف میشود بس رقیقتر از واقعیت دشوار بیرونی است که من در میان مردم شاهد آن بودهام. اعضای انجمن کشاورزان کالیفرنیا از وصف اشتاین بک درباره رفتار مزرعه داران با مهاجران به شدت خشمگین شدند و آن را یک سر دروغ خواندند و کتاب را در حضور او به تشویق بیل کمپ و کلک پروئت، دو رئیس انجمن کشاورزان، آتش زدند. ناگفته نماند که هیچ کدام از این دو نفر کتاب را نخوانده بودند. یکی از اعضای هیئت نظارت بر کتاب در امریکا این اثر را سراسر «توهین آمیز و دروغ» خواند و در ماه اوت ۱۹۳۹ از چهار عضو این هیئت، سه عضو علیه این اثر رأی مثبت دادند و سرانجام رمان خوشههای خشم از کتابخانهها و مدرسهها جمع شد و از آن پس دیگر کسی حق خواندن آن را در این دو مکان نداشت. هم زمان، خانم گرچن نیف، کتابداری از کتابخانهای محلی بی سروصدا کوشید که اثر را آزاد کند. با آنکه از این خطر آگاه بود که ممکن است کارش را از دست بدهد، در برابر هیئت نظارت بر کتاب منطقه ایستاد و نامهای به آنها نوشت و خواست که تصمیمشان را تغییر دهند. در این نامه میخوانیم: «چنین کاری (سانسور یک اثر) بس خطرناک و غیرانسانی است. از آن گذشته، ممنوع کردن کتاب کاری بیهوده و بی نتیجه است. اندیشه با ممنوع کردن یک کتاب نمیمیرد». اما کتاب همچنان تا یک سال و نیم بعد ممنوع ماند. چندی پس از ممنوع شدن این اثر از پی تلاش کوشندههای دموکراسی و آزادی بیان قانونی با نام قانون حقوق کتابخانه وضع شد. براساس این قانون هر شهروند آمریکایی حق دارد که به هر اثر یا نوشتهای دسترسی داشته باشد و از اطلاعات آنها استفاده کند. اما حتی امروز هم در جاهایی از امریکا رمان «خوشههای خشم» به بهانههایی چون داشتن «زبانی هرزه و زننده» یا «اشارههای جنسی» ممنوع است و آن را میسوزانند.
گور ویدال
نخستین رمان این نویسنده و کوشنده آمریکایی با نام «The City and the pillar» در سال ۱۹۴۸ چاپ و منتشر شد. گور ویدال این رمان را دوبار بازنویسی کرد. یک بار در سال ۱۹۶۵ و باری دیگر در سال ۱۹۹۵. این بار پس از چاپ در بسیاری از مناطق امریکا به اتهام پورنوگرافی ممنوع شد. یکی از منتقدان ادبی «نیویورک تایمز» چنان از این اثر خشمگین شد که مرور و نقد پنج رمان دیگر این نویسنده را نیز ممنوع کرد. به گفته ویدال، نیویورک تایمز از آن به بعد نام او را در لیست سیاه قرار داد و به همین دلیل تا چند دهه پی در پی روزنامههای اصلی دیگر آمریکا نیز از نقد و معرفی رمانهایش خودداری کردند. گور ویدال از نویسندههایی بود که بر ادبیات و فرهنگ امریکا تأثیر بسزایی گذاشت. وی همیشه به وضعیت موجود با صدای بلند اعتراض میکرد. مثلاً جایی به طعنه گفته است که «همواره میشنوی میگویند نویسندههای بزرگ کجایند؟؟ چیزی که من برایش اندوهگین و نگرانم این است که امروز خوانندهها کجایند؟»
ری بَردبری
یکی از کتابهایی که به بلای سانسور گرفتار شد رمان «فارنهایت ۴۵۱» بود. طنز ماجرا در این است که بن مایه این اثر مقابله با سانسور است. در این رمان ری بردبری آینده جامعه امریکا را وصف میکند و نشان میدهد که در این جامعه وجود و خواندن کتاب غیر قانونی است و به همین دلیل همه کتابها را میسوزانند. به گمان هیچ کس نمیخواهد جامعهای همچون جامعه داستان فارنهایت ۴۵۱ داشته باشد. بردبری در این رمان ثابت میکند که سانسور برای افراد یک جامعه نهتنها هیچ سودی ندارد، بلکه آنها را به بی قانونی میکشاند و ناآگاهشان میکند.
هارپرلی
رمان «کشتن مرغ مقلد» نوشته هارپرلی از آثار ماندگار ادبیات کلاسیک است که نخستین بار در سال ۱۹۶۰ منتشر شد. به رغم آنکه ویراستار این اثر به نویسنده هشدار داده بود که این رمان فروش خوبی نخواهد داشت، تا امروز بیش از سی میلیون نسخه از آن به زبان انگلیسی به فروش رسیده و به بیش از چهل زبان دنیا ترجمه شده است.
رمان کشتن مرغ مقلد یکی از بحث برانگیزترین آثار تاریخ امریکا بوده و حتی در سال ۱۹۹۵ این اثر را به بهانه داشتن بن مایه نژادپرستی از مدارس سنتا کروز، در ایالت کالیفرنیا جمع کردند و خواندش را در مدرسههای این شهر ممنوع کردند. سپس در شهر لیندیل از ایالت تگزاس به بهانه برخوردش با ارزشهای جامعه ممنوع شد.
دی. اچ. لارنس
رمان «Lady Chatterley`s Lover» یا «عاشق خانم چترلی» نوشته دی اچ لارنس نخستین بار در سال ۱۹۲۸ در ایتالیا چاپ شد و سال بعد از آن در فرانسه به چاپ رسید، اما چاپ و پخش آن تا سال ۱۹۶۰ در کشورهای بریتانیا، کانادا، استرالیا و امریکا به اتهام رواج «هرزگی» ممنوع بود تا اینکه در ماه اکتبر همین سال ناشر کتابهای پنگوئن این اثر را چاپ کرد و به همین دلیل به دادگاه فرا خوانده شد. در این دادگاه بنا به قانون منع چاپ آثار مستهجن (۱۹۵۹) اگر ناشر شایستگی ادبی اثری را ثابت میکرد، آن اثر از اتهام بری میشد. کوتاه سخن اینکه پس از گذراندن دادگاهی شش روزه و رأی مثبت هر دوازده نفر از اعضای ژوری به شایستگی ادبی آن، این رمان از اتهام «هرزگی» رهایی یافت و ارزش ادبیاش تأیید گشت. با این همه، قاضی دادگاه سلطنتی با این پرسش از اعضای دوازده نفری ژوری که «آیا شما حاضرید این رمان را به زن یا خدمتکارانتان بدهید بخوانند؟» اعضای ژوری را شگفت زده کرد. بر همین اساس دی اچ لارنس نخستین چاپ رمانش در بریتانیا را به اعضای ژوری تقدیم کرد. گفتنی است که فقط در نخستین روز انتشار این رمان، ۲۰۰۰۰۰ نسخه از آن به فروش رسید. گذشته از رمان عاشق خانم چترلی، چاپ نخست اشعار لارنس هم که به امپریالیسم انگلیس در زمان جنگ جهانی اول میتازد، ممنوع شد و وقتی پس از چند دهه سرانجام مجموعه اشعارش چاپ شد، آنقدر سانسور شده بود که دیگر قابل خواندن نبود.
اسکات فیتزجرالد
رمان «گتسبی بزرگ» اثر اسکات فیتزجرالد نیز به دلیل اشارههای جنسی و زبانی از آثار بحث برانگیز ادبیات امریکا بوده است. اینک داستان گتسبی بزرگ را در بیشتر دبیرستانهای امریکا میخوانند، اما بیشتر نسخههای چاپ شده این اثر را نسبت به نسخه اصلی تغییر دادهاند. تا به اصطلاح «برای مدرسهها پسندیدهتر باشد». واقعیت این است که به رغم اتهام مشکلات جنسیای که به کتاب نسبت میدهند حتی یک مورد صحنه جنسی ندارد و تنها اشاره جنسی این جمله است: «دختر را برد». از میان واژههای زبانی ناپسند هم میتوان به «حرامزاده»، «لعنتی» و «جهنم» اشاره کرد. مخالفان سانسور در هر شکل و اندازه معتقدند که حذف این عناصر مهم از کتاب به معنای محروم کردن خواننده از خواندن نوشته اصلی و رسیدن به درک بهتر از داستان است. گذشته از آن این پرسش را هم به میان میآورد که چه کسی و با چه معیاری برای خواننده تصمیم میگیرد. به گفته جورج اورول، «اگر اثری یا نوشتهای برای مردم ناجور باشد یا نامردمیباشد، خود به خود در جامعه حذف میشود».
جورج اورول
جورج اورول یکی از نویسندگان بنامیاست که آثارش همواره و در نقاط مختلف دنیا با سانسور رو به رو بوده و این آثار در زمانهایی چاپشان ممنوع بودهاند. اورول درباره «مزرعه حیوانات» میگوید: «وقتی آماده نوشتن این اثر شدم، برایم روشن بود که چاپ آن با مشکلات بزرگی رو به رو خواهد شد (به رغم کمبود کتاب و تشنگی خوانندهها برای خواندن) پیش بینیام چندان اشتباه نبود. چهار ناشر از چاپ این اثر خودداری کردند. از این چهار ناشر یکی از آنها آثاری در زمینههای جهان بینی چاپ میکرد، دو ناشر دیگر از سالها پیش آثاری ضد نظام اتحاد شوروی چاپ میکردند و ناشر چهارم عقیده سیاسی خاصی نداشت. راستش سرانجام یکی از این ناشرها کتاب را پذیرفت و دست به کار شد، اما زمانی که کارهای اولیه چاپ را انجام داد، تصمیم گرفت که با وزارت وقت اطلاعات بریتانیا مشورت کند که گویی از این وزارت خانه به او هشدار داده بودند که چاپ این اثر به صلاح نویسنده نیست. «وزارت اطلاعات بریتانیا به ناشر توصیه میکند که چون اثر علیه دیکتاتوری اتحاد جماهیر شوروی است، چاپ آن مایه دردسر خواهد گشت؛ اگر این اثر به دیکتاتور و دیکتاتوری در همه جهان میپرداخت، مانعی در کار نبود. از سوی دیگر اگر شخصیتهای این افسانه خوک نبودند مشکل کمتری در پی داشت…». جورج اورول مینویسد: «اینها نشانههای خوبی نیستند؛ چرا باید یک وزارتخانه دولتی قدرت سانسور و حذف اثری را که به آنها مربوط نیست داشته باشد؟» او بر این باور است که سانسور هر اثری صرف نظر از دلایل سانسورکننده، برابر با نبودی آزادی بیان و قلم است. آزادی بیان قلم نباید انتخابی باشد.
جی. دی. سلینجر
«ناتوردشت» اثر جی دی سلینجر نیز از آثاری است که با تیر سانسور هدف گرفته شده. در سال ۱۹۶۰ آموزگاری در تولسسا، از ایالت اوکلاهما، از دانش آموزان کلاس یازدهمش خواست که این کتاب را بخوانند، اما دیری نگذشت که او را به همین دلیل مورد بازخواست قرار دادند و از کار برکنار کردند. پس از مدتی خود آموزگار سرانجام توانست به مدرسه و کار برگردد، ولی خواندن این کتاب را در آن مدرسه برای همیشه ممنوع کردند و پس از آن، خواندن این اثر در بسیاری از مدرسههای امریکا به دلیل استفاده از «زبان نامناسب» ممنوع شد.
ارنست همینگوی
در سال ۱۹۶۲ م، گروهی به نام «تگزاسیها برای امریکا» حتی با بودن اسم کتابهای ارنست همینگوی در هر کتاب مرجعی مخالف بودند. «زنگها برای که به صدا در میآیند؟» سی اُمین کتاب ممنوع در فهرست رمانهای کلاسیک ممنوع امریکاست. این اثر خوی وحشی گری و بی رحمینظامیان را در جنگهای داخلی نشان میدهد. در سال ۱۹۴۱ اداره پست امریکا اعلام کرد که این اثر برای پست کردن مناسب نیست؛ به این دلیل که از مشی کمونیسم هواداری میکند و در داستان اشارههایی به مارکسیسم شده. در ضمن در این رمان شعار حزب کمونیست، یعنی «اتحاد، مبارزه، پیروزی» آمده است.
در ۲۱ فوریه سال ۱۹۷۳ یازده ناشر ترکیهای به دلیل چاپ رمان «زنگها برای که به صدا در میآیند؟» به دادگاه فراخوانده شدند. پس از آن قانونی وضع شد و براساس آن ناشرانی که آثار علیه دولت و ملت ترکیه چاپ میکردند مورد بازخواست قرار میگرفتند. اثر دیگر همینگوی، «وداع با اسلحه» که در فهرست صد رمان برتر دنیاست، در فهرست کتابهای ممنوع نیز قرار دارد. ناگفته نماند که ویراستارهای «وداع با اسلحه» واژههایی را که زننده میدانستند، پیش از چاپ، از این اثر حذف کرده بودند. همینگوی، که معتقد بود این واژهها واقعیتهایی از «جنگ» و «عشق» بیان میکنند، از سانسور آنها سخت برآشفت. با این همه نقدهایی که بر این اثر نوشته شد در دو طیف گوناگون بود؛ گروهی آن را اثری هنری و گروهی دیگر اثری کثیف خواندند. در نخستین چاپهای «وداع با اسلحه» جای واژههایی چون «گُه» و… را چنین خط فاصلهای (ـ) گذاشتند. دست کم دو نسخه از این اثر وجود دارد که خود همینگوی واژههای سانسورشده را با دست پر کرده است تا متن درست آن در دسترس باشد. یکی از این نسخهها را برای موریس کویندرو (مترجم و نویسنده فرانسوی زبان) و دیگری را برای جیمز جویس (نویسنده بنام ایرلندی) فرستاده است. اما متن اصلاح شده همینگوی هرگز به بیشتر چاپهای جدید این اثر راه نیافت. در ماه ژوئن سال ۱۹۲۹ م، مجله «اسکرینبر» در شهر بوستون، ماساچوست به دلیل چاپ رمان «وداع با اسلحه» ممنوع شد. دولت ایتالیا نیز این رمان را به دلیل دقت و درستیاش در شرح عقب نشینی ایتالیاییها از جنگ کاپوریتوی و بی رحمیو بزدل بودن سربازان ایتالیایی ممنوع کرد. در سال ۱۹۳۹ م، باز این رمان در ایرلند ممنوع شد و در سال ۱۹۷۴ م، از دبیرستانهای دالاس، تگزاس و بخشی از نیویورک با برچسب «رمان جنسی» جمع شد. انجمن کتابخانههای امریکا (American Library Association) در دهه ۱۹۸۰ رمان «وداع با اسلحه» را به بهانههایی چون رواج مسائل جنسی، هرزگی، مرگهای خشن، بی رحمیهای بی جا و نشان دادن خونسردی جهان در برابر رنج مردم، در فهرست آثار مورد بحث قرار داد؛ مثلاً در سال ۱۹۸۲ قرار شد این رمان از دبیرستانهای انیستون آلاباما جمع شود، ولی مدیران مسئول تصمیم گرفتند با حفظ محدودیتهایی آن را نگه دارند، اما این اثر در مدارس شهرهایی چون موریس مانیتوبا و کناها، آیووا، نیویورک، برلینگتون و در ایالت کارولینای شمالی ممنوع شد. در سال ۱۹۳۰ رمان «خورشید نیز طلوع میکند» را در بوستون و مدرسههای سن خوزه و ریورساید کالیفرنیا ممنوع کردند. در سال ۱۹۳۸ سازمانهای کاتولیک «داشتن یا نداشتن»، اثر دیگر ارنست همینگوی را نیز از مدرسهها و کتابخانههای دیترویت میشیگان جمع کردند. همچنین پخش و فروش آن در ناحیه کویز شهر نیویورک ممنوع شد. در این رمان، فردی به نام «هری مورگان»، کاپیتان کشتی ماهیگیریای است که با روسپیها زندگی میکند و از کوبا، به فلوریدا و برعکس در سفر است و بارش کالاهای قاچاق است. فشارهای اقتصادی، هری را که مردی است دارای سرشت خوب انسانی، وادار میکند که به رغم خواسته قلبیاش به بازار سیاه روی آورد.
کن کیسی
دهه ۱۹۷۰ دههای بود که خواندن رمانهای بسیاری از نویسندگان جهان در مدرسهها و دبیرستانهای امریکا ممنوع شد و برخی از آنها تا امروز همچنان از کتابهای بحث برانگیز و متنوع به شمار میروند. «پرواز بر آشیانه فاخته» که بنا به تجربه شخصی نویسنده نوشته شده و گوشهای از واقعیتهای تلخ زندگی در بیمارستانهای روانی امریکا را نشان میدهد، یکی از همین آثار ممنوع بود و خواندن آن به اتهامهایی چون پورنوگرافی، رواج جنایت و خشونت در مدرسهها ممنوع شد. روی هم رفته بیشتر آثار هنریای که سویه تاریک و سیاه جامعه و فرهنگ امریکا را نشان میدهند، به گونهای سانسور میشوند.
ولادیمیر ناباکوف
وقتی ناباکوف جدی و بیش از یکبار به سمت پیت زباله سوز گوشه حیاط خانهاش (در شهر ایتاکا استان نیویورک) میرود تا دست نوشتههای رمان «لولیتا» را بسوزاند و به گفته خودش برای همیشه از شرشان رها شود، گویا از فشارهای ممکن از سوی گروهها، کمیتهها و افرادی که کارهای متفاوت را بر نمیتابند، آگاه بوده و همین آگاهی نویسنده را وادار به خودسانسوری میکند؛ آسیبی که میتواند برای ادبیات جدی باشد. حتی مخالفت او با ناشرها به دلیل انتخاب عکس دختربچهای برای روی جلد کتاب و نوشتن مقدمهای از زبان ویراستاری فرضی و بیان هدفش از نوشتن لولیتا، که بیشتر نشان دادن اهریمنهای فریبنده درون است، خود گویای دل نگرانیهای بجای نابکوف نسبت به بروز واکنشهای نامنصفانه به این اثر است. سرانجام با تشویق همسرش رمان را برای شمار بزرگی از ناشران آمریکایی میفرستند و آنها یکی پس از دیگری از چاپ آن خودداری میکنند و حتی به ناباکوف هشدار میدهند که بهتر است از چاپ این اثر درگذرد. ناگفته نماند که وقتی پس از گذشت یک سال از چاپ و فروش نخستین چاپ این اثر، آن هم در فرانسه، هیچ کس درباره آن نقدی یا مقالهای جدی نمینویسد. گراهام گرین آن را در ساندی تایمز لندن یکی از سه کتاب برتر سال معرفی میکند و همین خشم کسانی چون سردبیر اسندی اکسپرس (لندن) را برمیانگیزد، به گونهای که در وصف آن مینویسد: «کثیفترین کتابی که تاکنون خواندهام» و آن را «پورنوگرافی محض» میخواند. در آن زمان به افسران گمرک بریتانیا دستور داده بودند که از ورود حتی یک جلد از کتاب به کشور جلوگیری شود. سپس وزارت کشور فرانسه نیز کتاب را ممنوع اعلام کرد، اما در همان زمان به زبان هلندی و دانمارکی ترجمه و چاپ شد و سرانجام در سال ۱۹۵۸ در امریکا منتشر شد و پس از چند روز به چاپ سوم رسید و با گذشت سه هفته ۰۰۰/۱۰۰ نسخه از آن به فروش رسید. امروز به رغم نظرهای تند و بی انصافانه ای که دربارهاش نوشته شده در بالای فهرست بهترین رمانهای دنیا قرار دارد. با این همه، انجمن کتابخانههای امریکا و مدرسههای این کشور همچنان این اثر را در فهرست آثار ممنوع قرار دادهاند.
خیلی خوب لود
با درود بر شما . لطفا مطالب را طوری درسایت قرار بدهید که افرادی که نیازز دارند بتوانند براحتی کپی با پرینت بگیرند .بدرود