از کتاب «پرسهزن»ِ والتر بنیامین دربارهی اشعارِ شارل بودلر
خیابان پرسه زن را به سوی زمانی پایان یافته هدایت می کند.
هر خیابان شیبی ست که او را اگر نه به سوی اصل و سرچشمه، دست کم به گذشته ای می کشاند که می تواند چنان سحرانگیز باشده که گذشته ی او، گذشته ی شخصی او نباشد.
با این حال این گذاشته زمانی ست شبیه به دوران کودکی اش.
اما چرا شبیه به زمانی که او تجربه کرده است؟
گام های او روی آسفالت پژواکی شگفت را بازمی گرداند.
روشنایی های چراغ های گاز روی سنگفرش ها این خاکِ دوگانه را با نورپردازی مبهمی روشن می کند.
قدم زدن های طولانی و بی هدف، پرسه زن را سرمست می کند.
با هرگام نیرویی جدید کسب می کند. مغازه ها، کافه ها،زنانی که لبخند می زنند و لحظه ای دست از اغوا برنمی دارند و در گوشه ای از خیابانِ بعدی جمعیتی از لابلای شاخ و برگ ها از دور دیده می شوند.
نام یک خیابان که همیشه جذابیتی ایجاد می کند که در برابرش نمی توان مقاومت کرد. و سپس احساسِ گرسنگی.
گردشگر دیگر نمی خواهد چیزی درباره ی صدها محلی بداند که آماده ی پذیرش عطشِ جستجوی او بودند.
او مانند حیوانی ریاضت کشیده، در محله های ناشناخته پرسه می زند تا در اتاق بیگانه و سرد خویش، خسته و خراب از پای درآید.
سنخ و گونه ی پرسه زن محصولِ پاریس است. عجیب است محصول رم نیست. چرا؟
آیا رویای پرسه زن، نقشه ی راه های رم را در اختیارش خواهد گذاشت؟
* از نظرِ بنیامین، بودلر شاعرِ زمانِ اوجگیریِ کاپیتالیسم و ظهور پرولتاریاست. این قطعهی کوتاه از مجموعه مقالاتِ پژوهشیِ او دربارهی مضمونِ «پرسهزن» در اشعارِ بودلر، خود، شعرِ دیگریست.