۱
او با خود آغاز میشود
و به خود ختم میشود.
نه هالهای از …
مراثی برای واسیل پاروان
در هرکندهی درخت
خدایی جا دادند.
اگر سنگی شکافت
به آنی خدایی آمد و…
تو چه زیبایی در زمستان!
تو چه زیبایی در زمستان!
کنار افق، دشت به پشت آرمید و
درختان، دیگر …
چه هستی تو، آ؟
چه هستی تو، آ؟
تو، انسانیترین و
پوچترینِ هجاها
آه، تو، آوای با شکوه!…
پاییز آمده است
پاییز آمدهاست،
دلم را به سرپناهی بپوشان
با سایهی درختی
یا چه بهتر سایهی …
حادثه ی هستی
واقعهای است از هستی من.
و از آن پس، شوق درونم
از من محکمتر …
میدانیم یک ضربدر یک میشود یک
میدانیم یک ضربدر یک میشود یک.
ولی از نتیجهی ضرب یک تکشاخ و یک …
ماه مارس بود …
باران وحشیانه میبارید
ما در اتاق زیر شیروانی عشقبازی میکردیم.
ماه مارس بود.
در …
آنها میبوسند
آنها میبوسند، آه، میبوسند، میبوسند
جوانان
در خیابانها، اغذیهفروشیها، پشت نردهها
میبوسند و میبوسند، …
آواز غمگین عاشقانه
تنها زندگیم برایم میمیرد،
آری، یکروز.
تنها علف طعم زمین را میداند
آری، تنها …
روز بر می خیزد
پس، چنان پوست گوسفندی که پشمهایش را چیدهاند
روز برمیخیزد.
دشوار است که خود …
چه تنهایی عظیمی
چه تنهایی عظیمی
وقتی هیچ معنایی نیابی
آنجا که معنایی هست.
و چه تنهایی …
چیزی نیستم
چیزی نیستم
جز لکهی خونی
که حرف میزند.…
متولدم کن
تمام دقایقات را میشناسم،
تمام حرکات و عطرهایت را
سایهات، سکوتات و پستانهایت
که …
چرخه ی کلمات
آنوقت، همدیگر را مدام میدیدیم.
من یک سوی ساعات میایستادم، تو سوی دیگر
مثل …
عصر طلایی عشق
دستهای من عاشقاند
افسوس، دهانم عاشق است و
نگاه کن
ناگهان میفهمم
که اشیا …