میخواهم کسی برایم پیغامهای آبهای بدنمان را بخواند
از هوای دیروز در باجههای تلفن
از پروازهایی
به رغم تمام فرشتههای نامرئیِ تقویمها
به خاطر دید محدود به تعویقافتادهاند.
از پنکهای که برای بادهای استوائی گریه میکند
از عودی که بعد از تمام سوختن، بوی بهتری دارد
میخواهم کسی از اینها برایم بگوید
تصور میکنم وقتی کمال متولد میشود
تمام اشکال و حقایق
مثل پوست تخممرغ ترک میخورند.
تنها آه جداییهای ملایم
میتواند تار عنکبوتها را پاره کنند
و کمال سرزمینهای رؤیایی
میتواند مهاجرت پنهانی ارواح را به عقب بندازد.
و چه کاری از من بر میآید،
با این تن ناقصم؟
میروم و برمیگردم
میروم و برمیگردم
مثل یک کفش پلاستیکی
در امواج ساحل.
کمال متولد میشود | نیکولا مدزیرف
اثری از : شعله ولپی نیکولا مدزیروف