اما من انسانم…

اما من انسانم…


گذرگاهى صعب است زنده‌گى؛ تنگابى در تلاطم و در جوش.
ايمان، يكى چشم بند است؛ ديوارى در برابر بينش.
به خيره مگو كه ايمان كوه را به جنبش درمى‌آورد
من كوه بى‌جان نيستم انسانم من!

سنگ مقدس در اين جهان بسيار است
صيقل خورده به بوسه‌هاى لبان خشكيده از عطش.
ايمان به جسم بى‌جان روح مى‌بخشد، ليكن
من جسم بى‌جان نيستم انسانى زنده‌ام من.

من نابينايى ِ آدميان را ديده‌ام
و توفيدن گردباد را بر عرصه‌ى پيكار،
من آسمان را ديده‌ام
و آدميان را سر گردان به مِهى دودگونه فروپوشيده،
مرا به ايمان ايمان نيست.
اگر اندوهگينت مى‌كند بگو اندوهگينم.
حقيقت را بگو، نه لابه كن نه ستايش.
تنها به تو ايمان دارم اى وفادارى به قرن و به انسان!

توان تحملت ار هست شكوه مكن.
به پرسش اگر پاسخ مى‌گويى پاسخى در خور بگوى.
در برابر رگبار گلوله اگر مى‌ايستى مردانه بايست
كه پيام ايمان و وفا به جز اين نيست!

درباره‌ی احمد شاملو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.