مىبارد نمنم
ترسان و لرزان
با صداى فروخورده
همچون پچّ و پچِّ خيانت.
مىبارد نمنم
چنان كه پاهاى خائنان، عريان و سپيد
مىدود بر خاك ِ سياه ِ خيس پندارى.
مىبارد نمنم
و در بازار سهرِز۱
برابر دكهى آهنگر پيكر بدرالدين آويخته بر درختى.
مىبارد نمنم
ساعتی از شب ديررس ِ بىستاره گذشته.
سراپا عريان است شيخ ما
آبچكان تاب مىخورد
زير شاخهى ريختهبرگ.
مىبارد نمنم
لال است بازار سهرز
كور است بازار سهرز
سودايى موحش در هوا است
بىحرفى، بىنگاهى.
فرومىپوشد بهناگاه
صورتش را به دو دست، بازار سهرز.
میبارد نمنم.
۱۹۳۶
شیخ بدرالدین: صوفی انقلابی شهید ترک در قرن ۱۴ میلادی
۱: Serez