مقدمۀ شاعر بر ترجمه‌ی فارسی شعرهایش | کلاس اندرسون

مقدمۀ شاعر بر ترجمه‌ی فارسی شعرهایش | کلاس اندرسون


شعر کمک می‌کند بهتر ببینیم.
شعر گونه‌ای ادبی است که بهترین قابلیّتش به تصویر کشیدن دنیای درونی ماست.
در شعر خوب، همنشینی واژه‌ها طوری است که باعث تولّد معنایی جدید می‌شود و به شکلی نامنتظره، روابط پنهان، از پیش ناشناخته و رمزآمیز را آشکار می‌کند.
شعر خوب آن‌چه را واقعاً در درونمان روی می‌دهد، به ما می‌گوید.
شعر به خاطرات و تجربیّات گذشته‌ی ما جان می‌بخشد.
شعر خویشاوند نزدیک خواب‌های ماست. شعر و خواب در ذهن ما، از راه‌های گوناگون، به یکدیگر راه می‌برند. هر دو این‌ها قوانین طبیعی را نقض می‌کنند. جاذبه دیگر اثر ندارد. انسان ممکن است از زمین به آسمان بیُفتد، یا به تَهِ دریا بچسبد. در هر دو صورت، زمان دایره‌وار است، نه خطی. در شعر و نیز در خواب، زمان‌های گذشته و حال و آینده می‌توانند همزمان وجود داشته باشند.
اگرچه در شعر، از تصاویر ذهنی قدیمی و تجربیّات گذشته استفاده می‌شود، امّا شعر بازسازیِ گذشته نیست. شعر واقعیّت‌های جدیدی می‌زاید؛ دنیایی جدید و خیالاتی نو که پیش از تولّد آن شعر، وجود نداشته است.
مهمترین موضوعات در شعر، عشق و مرگ است. تقریباً تمامِ شعرها از عشق یا نبود آن، دلتنگی برای عشق یا حیرانی زیبای عشق سخن می‌گویند.
شعر ممکن است از عشق والدین به فرزند بگوید، یا از احساسات و خواست‌های جنسی انسان، یا شکست عشقی و خشم و میل به انتقام.
در واقع، من هم فکر می‌کنم شعر باید بتواند تمام احساسات و تجربیّات مربوط به زندگی انسان را بیان کند.
با شعر می‌توان در صلح و آرامش طبیعت نفس کشید، امّا شعر همچنین می‌تواند شور سیاسی اجتماعی و احساسات و کردارها را نیز به تصویر بکشد.
شعر ممکن است حاوی شوخی و شادی باشد و همچنین طنز، امّا شرارت و توهین به دیگران چندان مناسب شعر نیست.
شعر با بهره‌گیری از نماد، استعاره و ایهام، به واژگان پیام خود جانی دیگر می‌بخشد.
شعر در یک حالت ویژه‌ی ذهنی ـ که در آن، احساس آفرینشگری و توانایی انجام هر کاری را داشتن به شاعر دست می‌دهد ـ اتفاق می‌افتد.
وقتی شاعر خود با دنیای کودکانه و شیطنت‌آمیز یکی شود، در حالت ذهنی‌ای قرار می‌گیرد که به آن «جریان» می‌گویند. توماس ترانسترومر [شاعرِ سوئدی برنده‌ی جایزه‌ی ادبی نوبل] در این باره گفته است: «در این حالت، یک کیلو هفت‌صد گِرَم است.»
شعر با شعارهای سیاسی به‌دشواری جور درمی‌آید. شعرِ حاملِ شعار سیاسی ارزشِ هنری زیادی نخواهد داشت. دیرپا نیست و خیلی سریع می‌میرد.
شعر موضوع را با اشاره و پوشیده مطرح می‌کند. مهم این است که اغلب، مفاهیمِ پنهان‌شده بینِ خط‌ها را باید خواند.
مرگ و خیالاتِ انسان در باره‌ی آن، مضمون‌هایِ اصلی در شعراند: هدف زندگی چیست؟ آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد؟ آیا روح و معنویّت ـ پس از مرگ و فاسد شدنِ جسم ـ باقی می‌مانَد؟
شاعرِ بزرگِ سوئدی گوستاو فرودینگ می‌گوید: «آدمی باید به مرگ خو کند. شدّتِ هَراسی که از یکباره ناپدید شدن به من دست داد، بُهت‌زده‌ام کرد.»
نکته‌ی مهم در شعر، بازی با واژه‌ها و معانیِ آن‌ها، کنجکاویِ دقیق در موردِ بار معنایی و مزه و بویِ واژه‌هاست.
نوشتن و خواندنِ شعر شادی‌آفرین است و گونه‌ای تجربه‌ی خوشبختی.
شعر می‌تواند رسیدنِ کودکی باشد به رشد و زیبایی؛ یا حتی رسیدن به آرامش و صلح.
شعرهایِ شاعرانِ بزرگِ یونانی (ریتسوس و سفریس) در واقع، در ستایشِ درختانِ شکوفه‌کرده‌ی سیب است و آزادی و زیبایی‌های طبیعت.
شعر «فوگ مرگ» از پل سلان به‌نوبه‌ی خود، ما را مجبور می‌کند رنج‌هایِ غیرِقابلِ تصوّرِ هولوکاست را به یاد داشته باشیم؛ رنج‌هایی زاییده‌ی بدترین نسل‌کُشی‌ها و قتلِ‌عام‌ها.
مهمترین موضوع در شعر این است که شاعر صدایِ خود را بیابَد و بشنود. این صدا باید در دفاع از انسانیّت و نوعِ بشر بلند شود و نماینده‌ی صلح و عشق باشد.
شعر می‌تواند ـ و باید که ـ همه‌ی این‌ها باشد.

*

درباره‌ی کیامرث باغبانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.