یک باد از جداافتادهگان
از بوسههایی که به هم ندادیم
رام میکند بذر زهدانت …

یک باد از جداافتادهگان
از بوسههایی که به هم ندادیم
رام میکند بذر زهدانت …
هرچه را که زمین مینامند
زمان است،
انتظارِ توست.…
نه دروازه داری
نه کلید، نه قفل
شبها در پروازی و
روزها در پروازی.…
صدایت را در پنجرهام شنیدم
پنجرهام بر صدای تو نمیگشاید
پنجرهام شاید بر جهان …
در خلوصت
جهان از جهان برون میشود.
کور است این بخت.
چون گاو نری…
دوست داشتنت چنین است:
واژهایست در آستانهی بیان
درختی بیبرگ
که سایه میدهد.…
حَیَوانیست میل
سراپا ملبس به آتش
پاهایی دارد
چندان بلند
که به نسیان میرسند.…
پرندگانِ بوسههایمان مرده نیستند
بوسهها مردهاند
در نسیان سبز
پرندگان پر میکشند.
هراسم را …
ادامهی مطلبخوان خلمن، شاعر بزرگ آمریکای لاتین، این دفتر را بین سالهای ۱۹۸۳ تا ۱۹۸۵ …
ادامهی مطلب