دریای جوان
شعری از کارل سندبرگ
برگردان فرشته وزیری نسب
دریا هیچ وقت قرار ندارد
بی قرار به ساحل می کوبد
چون قلبی جوان،
شکارچی.
دریا حرف می زند
و فقط قلب های توفانی
زبانش را می فهمند
چهره مادری تندخوست
به هنگام حرف زدن.
دریا جوان است
توفان پیری اش را پاک می کند
و سنش را کم
صدایش را می شنوم
که بی پروا می خندد.
کسانی که بر دریا می رانند
عاشق آنند
و می دانند که
که زیر نمک های آن می میرند.
دریا می گوید:
بگذار فقط جوان ها بیایند
صورت مرا ببوسند
و به صدای من گوش کنند
من آخرین کلمه ام
و به آنها خواهم گفت
که ستاره ها و توفان ها از کجا می آیند.