پاره ای از واژه ها
سبکبالند
چونان دانه های سپیدار
بالا می روند…
ادامهی مطلبدرخت به دستهایم وارد شده
شیره اش از بازوانم بالا رفته
درخت در سینه …
با هم استفاده کردیم: فصل ها، کتاب ها و
موسیقی
کلید ها، فنجان ها، …
فرو بریز قلب من از شاخه زمان
فرو بریزید ای برگها از شاخه های …
در درختان دیگر درختی نمی بینم
و بر شاخه ها برگی که آنها را …
نمی توان شکایتی داشت
کاری داریم
لقمه نانی
سیریم.
علف رشد می کند
درآمد …
اما به کجا می رویم؟
“نگران نباش، نگران نباش”
وقتی که تاریک شود وقتی …
چون اورفئوس می نوازم
مرگ را بر سیم های زندگی
و در زیبایی زمین…
حتی مادرانمان نمیدانند که ما چطور به دنیا آمدیم
چطور پاهایشان را باز کردیم …
اما ترجیح میدادم افقی باشم
من نه درختیام که ریشههایم در خاک باشد
و …
چشمهایم را می بندم و تمام جهان مرده بر زمین میافتد
پلک میگشایم و …
آن دیگری می خندد
غصههایش را دارد
چهره مرا با پوست و مویم زیر …