چرا در شهر سانتیاگو پسرها لبخند میزنند و درختان با مهربانی به من خوشآمد …
ادامهی مطلب
چرا در شهر سانتیاگو پسرها لبخند میزنند و درختان با مهربانی به من خوشآمد …
ادامهی مطلبنازنین، میان کلمات و پروانهها برایت خواهم رقصید از درختان برایت شاخهی نوری خواهم …
ادامهی مطلبنمی دانم چگونه با کلمات بیانش کنم برای هیچچیز غم نمیخورم با کلمات مگر …
ادامهی مطلبدر باران نگاهت غرورم رام میشود و در میانهی راه کام به انس بر …
ادامهی مطلبخوب، میبینی می توانی مرا همسرت بخوانی میتوانی مرا بر بلندترین بام نیویورک جا …
ادامهی مطلبچون میوه بر شاخهای احساس سنگینی میکنم بگذار میوهی تابستانی آرام آرام سر بخورد …
ادامهی مطلب