نگاهی به شعر امیلی دیکنسون

نگاهی به شعر امیلی دیکنسون


امیلی دیکنسون که در زمان حیات خود شاعرشناخته شده‌ای نبود و اشعارش تازه بعد از مرگ او کشف شدند، امروز یکی از مشهورترین شاعران امریکاست. بسیاری از منتقدان کوشیده‌اند که با استفاده از

زندگینامه او شعرش را تفسیر کنند یا از شعرش برای توضیح زندگی‌اش بهره بگیرند، به خصوص که شیوه زندگی معمولی نداشته است؛ کم از خانه بیرون می‌رفته، همیشه سپید می‌پوشیده و شعرهایش را از
دیگران پنهان می‌کرده است. منتقدانی هم بوده‌اند که متوسل به دیدگاههای نقادانه دیگری، از جمله نقد روانشناسانه، برای توضیح شعر های او شده اند و به تاثیر رابطه او با پدرش بر شعر هایش تاکید داشته
اند. به هر صورت دشواری درک شعریا حتی نامه های او و رفتار غیر معمولش در طول زندگی بسیاری را به بررسی اثار او جذب کرده است. برخی از شعر های او ناتمامند، از بعضی چند نسخه ی
مختلف وجود دارد، و برخی چنان در آمیخته با نثرند، به خصوص شعر هایی که در متن نامه ها هستند، که تشخیص شعریت آنها دشوار می‌شود.

ازموضوعاتی که شعردیکنسون به آنها می‌پردازد می‌توان گفت که او درگیر مسائلی چون میرایی و نامیرایی، جوهر وجود، و کیفیت تجربه بوده است و اینکه چه چیزی سبب تفاوت یک تجربه از تجربه های
مشابه، یا ازتجربه دیگران می‌شود. از آنجایی که او خیلی کم از خانه بیرون می‌رفته و ارتباطاتش بیشتر به شکل نامه نگاری بوده است می‌توان گفت که اغلب تجربه هایش بسیار شخصی و درونی بوده اند و با
اینکه دید بسیار عمیقی به مسائل دارد اما درونمایه هایی که استفاده کرده است بسیار محدودند. نورتروپ فرای در مورد دیکنسون می‌گوید: «سخت بشود شاعر دیگری مثل او را در تاریخ ادبیات زبان
انگلیسی پیدا کرد که به وقایع سیاسی اجتماعی اینهمه بی اعتنا باشد». با اینکه او در زمان جنگ داخلی آمریکا می‌زیسته است اما در اشعار او هیچ اشاره ای به این واقعه مهم پیدا نمی‌شود.ریچارد هوارد
می‌گوید: «برای او فقط یک واقعه وجود داشته است: خودش». شاید به همین خاطر است که مساله هویت یا بهتر بگوییم دشواری یافتن هویت در سراسر آثار او حس می‌شود و موقعیت روانی و دنیای
درونی او از برجسته ترین چیز هایی است که می‌توان در شعرش یافت. با وجود این تجربه های شخصی راویان یا پرسوناهای شعرش همیشه خود او نیستند.او در شعرهایش چند راوی مختلف را به کار
گرفته است: دختری کوچک، ملکه، زنی در حال مرگ، راهبه، پسر بچه و زنبور از پرسوناهای او هستند و گرچه اغلب شعرهای او با «من» شروع می‌شود گوینده خیالی است.همانطور که خودش
می‌گوید: «وقتی در شعری از «من» حرف می‌زنم، منظور خودم نیست بلکه آدمی‌ فرضی است.» از دیگر مشغولیت های ذهنی او مرگ و چگونگی آن است. مرگ به چهره های مختلف در شعر او
حضور دارد: گاهی در لباس خواستگاری ظاهر می‌شود و گاه در لباس مستبدی، گاهی وحشتی است که باید از آن هراسید و گاه آرامش و رحمت. خدا و مذهب از دیگر درونمایه های کار های او و چیزی
بود که او را تمام زندگی به خود مشغول می‌کرد. طبیعت نیز، که گاهی هستی بخش، گاهی نابود کننده و گاه بی تفاوت به انسانیت است، در اشعاراو نقشی برجسته دارد.

دیکنسون در رابطه با شعر بیشتر بر تاثیر احساسی آن تکیه دارد و در جایی می‌گوید: «اگر کتابی بخوانم و چنان بدنم را سرد کند که هیچ آتشی آن را گرم نکند، می‌فهمم که آن شعر است. اگر در جسم خود
این احساس را داشته باشم که از خود بیخود شده ام آن شعر است. اینها تنها راههایی هستند که من شعر را تشخیص می‌دهم. راه دیگری هم هست؟» شاید شعر برای دیکنسون راهی برای رها شدن از
درد و رنج باشد. رنج ناشی از مرگ معشوق یا نزدیکان، ناتوانی در حل تردید هایش در باره وجود خدا یا هراس هایی که در خود و دیگران می‌دید.

از نظر سبکی باید گفت از آنجا که او در پی یافتن تجربه های ناب و جوهر اشیاء بوده، گاهی دست به حذف بعضی عناصر نحوی مانند افعال کمکی، انتهای افعال یا اسامی یا مرجع ضمیرها زده است. اغلب
«is» و «are» با «be» جایگزین شده اند و علایم سجاوندی مثل نقطه و ویرگول هم چندان به کار برده نشده اند. شاید همین بی توجهی به قواعد دستوری یا ساختاری او را برای منتقدین
قرون بعدی جالب توجه کرده است چون شبیه کاربرد مدرن زبان شعری است. از دیگر مشخصه های شعر او اینست که مدام خط تیره یا فاصله در اشعارش به کار می‌برد که معلوم نیست به چه منظوراستفاده
شده اند و اغلب در شعر او ایجاد ابهام می‌کند. این ابهام در کل زبان و تصویر پردازی های او هم وجود دارد اینست که گاهی شعرش کاملا غیر قابل درک یا تصور می‌شود چون تشبیه های غیر قابل تصوری
به کار می‌برد که آنها را گاه به معما یا چیستان شبیه می‌کند. خود او می‌گوید که «همه به من می‌گویند چی؟»؛ و این «چی» را امروز خواننده های او هم تکرار می‌کنند. و این شاید به این خاطر باشد
که او دنبال معنا در یک مجموعه نبود بلکه بیشتر جذب کلمات می‌شد و گاه حتی واژه نامه می‌خواند تا با معانی مختلف یک کلمه آشنا شود. علاوه بر این او به بازی با کلمات علاقه ویژه ای دارد . گاه صفتی
را به جای قید یا اسم به کار می‌برد یا کلمه ای را در جایی نامعمول می‌نشاند. مثلا وقتی به جای اینکه بگوید «امید پرنده ای است» می‌گوید «امید چیزی پردار است»، یا اینکه «درد عنصری از خالی
بودن (بی نقشی، پاکی) دارد.» یا تصویر جارو کردن تابستان مثل مگسی که سبب می‌شود در لحظه اول به خواننده بهتی دست بدهد یا تصویر برایش غیر قابل دریافت باشد.

از چیز هایی که او را همیشه به خود مشغول می‌کرد و در شعر هایش به وفور دیده می‌شود تجربه درد و رنج است. و شعر او در مورد درد نشانگر اینست که درد و رنج را جزیی از زندگی و بی پایان
می‌بیند:

درد عنصری توخالی دارد؛
نمی‌تواند به خاطر بیاورد
کی شروع شده،
یا روزی بوده که نبوده باشد.

کلمه «blank» در خط اول «Pain has an element of blank» چند معنی را در اینجا با خود دارد از سویی خالی بودن را القا می‌کند و از سوی دیگر پاک و بی
نقش بودن،یعنی در حافظه ی درد هیچ چیز نقش نمی‌بندد به همین خاطر نمی‌تواند آغاز خود را به خاطر بیاورد یا روزی که نبوده باشد.و این آن چیزی است که در ترجمه به سختی می‌شود آن را منتقل کرد.
دربخش دوم شعر هم بر این تاکید می‌کند که درد پایان ناپذیر است:

آینده ای ندارد به جز خودش،
قلمرو بی نهایتش
گذشته ای دارد روشن بین
برای دریافت
دوره های جدید درد.

اما اینکه درد گذشته ای روشن بین داشته باشد، که دیکنسون به عمد از کلمه «enlightened» برای توصیف آن استفاده می‌کند سبب ایجاد دوگانگی در مرجع ضمیر می‌شود. آیا این درد است که
این گذشته را دارد یعنی به آن شخصیت بخشیده شده است، یا آن کسی که درد می‌کشد، که در شعر با ضمیر (it) به آن اشاره شده است؟ این حس درد و فقدان و جدایی در اغلب تجربه های عشق در
شعر های دیکنسون همراه است.

مثلا دریکی از دو شعری که در اینجا ترجمه شده است و در مورد عشق و جدایی است دوری از معشوق با زمان قیاس شده است. در بند اول در مورد زمان آمدن معشوق صحبت می‌شود که اگر در پاییز
تصور شود راوی باید تابستان را چون مگسی از سر راه دور کند که زمان دیدار زود تر برسد.و اگر این جدایی یک سال طول بکشد گوینده شعر باید ماهها را به شکل توپ هایی کوچک در بیاورد و در کشو ها
پنهان کند تا زمان دیدار برسد و اگر قرنها طول بکشد باید با انگسشتانش آنها را بشمرد تا انگشتانش بیفتند. راوی می‌کوشد تا با این جدایی به نحوی کنار بیاید و راههایی برای غلبه بر آن پیدا کند اما در نهایت
اعتراف می‌کند که حالا که از طول این جدایی بی خبر است زمان بدل به جنی زنبوری شده است که مدام او را می‌گزد و آزارش می‌دهد.

درباره‌ی فرشته وزیری نسب

2 یادداشت

  1. فقط می توانم سپاسگزارتان باشم.درود

  2. سلام.چطور میتوانم اسامی شعرا و داستان نویسان انگلیسی زبان را که تاکنون اثارشان بررسی نشده بیابم.با تشکر

پاسخ دادن به فرشته لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.