انگار تو را لمس کردهام از دیشب و دریافتهام
مگر دستم از دستم بگریزد…

انگار تو را لمس کردهام از دیشب و دریافتهام
مگر دستم از دستم بگریزد…
باشد که بدانند دانایان، آنرا که میتوانند بدانند.
و خفتگان، همچنان خفته بمانند.…
به تو نام میبخشم، ای واقعیت،
و در نامات دوباره زاده میشود
آن عمیقِ …
آه ای صدا، صدای یکتا: تمام تهیای دریا،
تمام تهیای دریا کافی نیست،
تمام …
چرا که تنم
چنان درخشان بود و مطمئن
چنانکه شیری سرفراز
در چمنزار بامداد.…
این چشمانداز به قلمموی شفق
چنان باد است
بر ویولن جانم.
وضوح خاموش و …
خدایا،
به چه عشق میورزیم وقتی عاشق میشویم؟
به نور موحش زندگی
یا به …
بدون ترحمی بزرگ، آب میدود
در ارتعاش شفافش
و امروز سه شنبهاست
و شتابان …