سرفراز در باران
سرفراز در باد
سرفراز در برف و گرمای تابستان
تندرست است …
رهسپار راهی متفاوت
زمین زیر پایم ساییده میشود
وقتی به تنهایی فرود میآیم، بدون مقصدی
در میانِ …
شب
دو ساعت گذشته است اکنون
و از گلویم همچنان جاری است خون
شب بهاری …
عشق و تب
نفرینِ منظرهٔ نورانیِ بهار
فکر میکنند که در جهنم چه میکنند
با آتش بازی میکنند
به دنبال گیسوان …