نزدیکیم ما، ای خداوند
نزدیک و دستسودنی.
بلکه دستسوده، ای خداوند،
در یکدیگر تنیده، …

نزدیکیم ما، ای خداوند
نزدیک و دستسودنی.
بلکه دستسوده، ای خداوند،
در یکدیگر تنیده، …
شیر سیاه سپیدهدمان را به وقت غروب مینوشیم
صبحها مینوشیم ظهرها مینوشیم شبها مینوشیم…
آی ریشهی کوچک یک رویا!
نگاهم میداری اینجا
که خون، مرا به تحلیل میبرد…
زلفانت بی یاسمن، رخسارهات آینه است.
ابری خرامان خرامان میگذرد
بگذار چشمت شمعی باشد در صندوقخانه
و نگاهت فتیله ی آن
بگذار چنان تاریک …
سپیدار ، برگت سپید به تاریکی نگاه می کند
موی مادر من هرگز سپید …
شیر سیاه صبح غروبها آن را مینوشیم ظهرها آن را مینوشیم شبها آن را …
ادامهی مطلب