او را از زمانی میشناختم که هنوز محمود درویش زنده بود. هر دو دلهامان …
ادامهی مطلبروزی روزگاری پاریس
بر دری که به من سلام کردی.
یک پیاله شراب سرخ شاتو مارگو
به …
شعر
زندگیهای باران
در فروشگاه مواد غذايی شمارهی نود و هشت برادوی پيرمرد چينی به من میگفت …
ادامهی مطلبضربانهایهوس
اضطرابی شیرین قوی چنان طوفانی خالی و بیتصمیم انعکاس واضح تنفس وحشی مرکز یک …
ادامهی مطلبموسیقیشکسته
شاید وقتی برای موسیقی آمادهای هر سازی در این حوالی شکستهاست. شاید وقتی مهیای …
ادامهی مطلبيتيمان شب
زير چارچوب در ايستاديم تو در يک سو ، من در سوی ديگر به …
ادامهی مطلبساحل دالماسی
ما از عروسيها سخن میگويیم شما از تدفينها. ما همديگر را میفهميم. آنکه نجات …
ادامهی مطلب