نهان در مهی غلیظ
آنجا رودی شاید نطفه میبندد.
گوشم به آواز پریان آبهاست…
ادامهی مطلبرفتم و رفتم
تا آب حیات عشق را یافتم و
در چشمان هزار و …
اِتّور سِرّای مهربان
شعر
انسانیت است
خود زندگی ست،
گل میکند از واژهها
هذیانهایی …
در سراشیب سبز جنگل
به رنگ مبلهای راحتیِ مخمل
تنها درکافهای پرتاُفتاده
چرت میزنم…
نامش
محمد شهاب
از تبار
امیران کوچنشین،
خودکشی کرد
چراکه دیگر وطن نداشت
به …
تو مرگی و زندگی
از ماه مارس آمدهای
بر زمینی برهنه
و لرزیدنت ادامه …
مرگ با چشمهای تو خواهد آمد
همین مرگ که همراهیمان میکند
صبح تا شب، …