زیر قلم تو صفحه سپیدم
کلمات را در خود میکشم. صفحه سپید نانوشتهام من…
شهر من
شهر پهناور من غرقِ شب است
از خانهٔ خفتهام پر میکشم
مردمان در گذر …
شعر
هر شعر، کودک عشق حرامی است
نخستین فرزند پدر و مادرش، مفلس و بینوا…
پنجره
با نفس شیرین و بهاری اقیانوس اطلس
پرده میشود پروانهای بزرگ
که پرپر میزند…
حفره
شاعر
هنوز زندهام من و زودا زود که گناه باشد این
شاید این روزها زیستن …