در حال فرارم، کفش هایم را گم کرده ام
پشت خانه ای متروک
درخت …
ادامهی مطلبامیلی دیکنسون که در زمان حیات خود شاعرشناخته شدهای نبود و اشعارش تازه بعد …
ادامهی مطلب«امید»، چیزی است پردار-
که بر سر روح مینشیند-
و نغمهای بیکلام میخواند-
و …
اگر در پاییز می آمدی،
تابستان را جارو می کردم
با نیمی خنده، نیمی …
چنان گریه ای جهان را گرفته،
که گویی خدای مهربان مرده .
و سایه …
گوشت استخوان را می پوشاند،
و آنها فکری،
در آن می گذارند،
و گاهی …
می خواهم برای کسی بخوانم،
پیشش بنشینم با او بمانم.
روی پایم به خوابش …
دلم می خواهد یک بار دیگر به آنجا بروم،
به «آم کلاینن رینگ» (*)…