صدايی بر آبها
صدايی بر بادها میچرخد و میگريد:
«آی! چه بادیان اين بادا…
دو شعر از آتااوول بهرام اوغلو
شاخه گل | لندی
به خاطر يک شاخه گل،
دخترها منتظر میشوند
تا به باغبان سلام کنند.…
سمت کوهها | لندی
ای گلی که سمت کوهها میرويی،
آب دادنات با من،
فقط بگو مال کهای؟…
دلم | لندی
دلم عين يک بچه است،
حالا گريه میکند و
گلهای باغِ آن غريبه را …
آهای مسافر | لندی
آهای مسافر!
از نگاه کردن سير شدی
يا دوباره صورتم را برگردانم؟…
لانه | لندی
گیسوانام را کوتاه مکن مادر!
بگذار آنها را بر شانه بیفشانم.
درخت هرس شده…
دارو | لندی
هر برگ بوتهی کنار چشمه،
داروی همه دردهاست.
گوشهی چارقد دخترکان
نوازششان میکند
وقتی …
قرار | لندی
اگر میخواهی مرا ببينی،
قرارمان آنجا که من
دلو آبم را پر میکنم.
اينبار …
دعا | لندی
يارم را نگاه کن!
آن طرف رودخانه دارد دعا میکند.
حتما خدا قبول نمیکند،…
چتر | لندی
يک بغل از گلها برايم بچين
تا بر پيشانیام
چتری بسازم.…
ستارهها | لندی
يارم گلها را از دست من نگرفت!
سفيرانی از ستارهها برايش میفرستم
تا قانعاش …
پشت سرت ايستادهام | لندی
با گلی در دستم
پشت سرت ايستادهام.
يا گل را بگير
يا بگذار بروم!…
چشمهای شور | لندی
گل سرخی را پرت کردهای به سویم.
دست مريزاد!
حيف که چشمهای شور بو …
سرگشته | لندی
چهرهات گل سرخیست و
چشمهايت شمعهايند.
سرگشتهام!
بايد پروانهای شوم
يا شب پرهای؟…
دزد | لندی
شتاب کن!
میخواهم لبهايم را به تو ببخشم،
حالا که مرگ
دور ده میگردد …