چهرهی حال را
حجاب جدا میکند،
از چهرهی گذشته.
پردهای خیس
چشمی که
در …

چهرهی حال را
حجاب جدا میکند،
از چهرهی گذشته.
پردهای خیس
چشمی که
در …
درخت دیرینهسال میشود در درخت، تابستان است.
پرنده از آوازِِ پرنده، در گذر است …
در جستجوی مردی هستم
که نمیشناسمش
که هرگز اینچنین من نبود
جز از آن …
صحراگرد یا دریانورد، میان این سرزمین بیگانه و آنیکی
همیشه، – دریا یا صحرا …
از این پس،
گونهای اشتیاق با نشانی شگفت را
شعر خواهی نامید،
رد و …
در این جهان
که زندگی
تکهتکه
میشود
و
از ما
میگریزد
شاعر
راز را …
به چشماندازِِ پلشت، برازنده است پرچم
و نعرههایمان صدای طبلها را خفه میکند.
در …
کافیست که از در درآیی
با گیسوان بستهات تا
قلبم را به لرزه در …