بگذار روحی را احضار کنم، عشق، اگرچه کوچک باشد؛ در ماه مهر به…
ادامهی مطلبزبان
در میان دانستههای ما هستند کلماتی که دیگر به زبان نمیآوریم، اما هرگز…
ادامهی مطلببه نور شهریور
وقتی اینجا هستی انگار تنها یک اسمی که به ما میگوید هستی یا…
ادامهی مطلببهار نو
آمدن به آن اتاق بلند پس از سالها
پس از اقیانوسها و سایههای تپهها …
آخرین شعرها
آخرین شعرها، شعرهایی هستند
که آنها را به آغاز برمیگردانم
و امیدی را دنبال …
قله
هر دو میدانستیم
که چه امتیازی بود
در این که با هم قدم بزنیم.…
جدایی
پرسه
طبعا شب است. پايینتر از عود واژگون با تنها رشتهاش به راه خود میروم …
ادامهی مطلبپيش از طوفان
واسهچی بهم وعده داد که خودمون میخواستيم يه کشتی بسازيم همهشو با دستای خودمون …
ادامهی مطلبکلاس تاريخ
هنوز مانده بر تخته سياه بر کلاس درسی در شهری دايرهای، دستنخورده و صندلی …
ادامهی مطلبحضور
نشسته فراز کلمات بس دير شنودهام زمزمهی آهی نهچندان دور چونان بادشبانهای در کاجها …
ادامهی مطلببرای سالروز مرگم
سال به سال بیکه آگاهباشم از آن سپری کردهام آنروز را. هنگام که واپسين …
ادامهی مطلب