خانه ندارم.
در میانهی شب
ویران شدهاست.
معماری دردناکاش
فرو ریخته است.
وارد میشوم …
صلیب ناطق
چیزی را باید زندگی کنم، تنها برای یک روز.
چیزی مرا انتظار میکشد در …
حوا
حوای نو، ویران و ساقط.
هیچکس حافظ بهشت نیست،
نه برندهای، نه بازندهای.
عریان…
رهایم کن
نه از مرگ
که از زندگیام بِرَهان
از چشمانم
در تطاولِ ماران
از زنگار …