شیر سیاه سپیدهدمان را به وقت غروب مینوشیم
صبحها مینوشیم ظهرها مینوشیم شبها مینوشیم…
چشمه | سیروس آتابای
چشمهای که پاسخ پرسشهای ما را میدهد
هنوز هم هست
اما اگر بخواهی ناراستی …
خانهی ما | سیروس آتابای
خانهی ما در محلهای بود
که کوچههايش هر يک
با نام گلی زينت داده …
کمی زندگی کردهایم | رُزه آوسلندر
خوردهایم
نوشیدهایم
با شگفتی به تماشای ستارهها نشستهایم
چند نفری را دوست داشتهایم
کمی …
بهار | فرناندو پسوآ
بهار که بازمیگردد
شاید دیگر مرا بر زمین بازنیابد
چقدر دلم میخواست باور کنم …
هفدهم: ماریانه
زلفانت بی یاسمن، رخسارهات آینه است.
ابری خرامان خرامان میگذرد
در بند دل
شش ساله بودم
که عاشق زنی شدم
که بیست و سه
سال از من …
سربازان
آنسان که برگ برگ درخت
به هنگام خزان .…
سپیدار
سپیدار ، برگت سپید به تاریکی نگاه می کند
موی مادر من هرگز سپید …