کتاب هستی| ماریا نگرونی حسین مکیزاده شعرها طبق معمول راننده تاکسی مرا جایی برد که نمیخواهم بروم. زمانی در خیابان … ادامهی مطلب
هورقلیا، شهر زائر | ماریا نگرونی حسین مکیزاده شعرها باد در بیخوابیاش همه جا سرک میکشد. انگار هست تا نقش بر واقعیت … ادامهی مطلب
سیمرغ | ماریا نگرونی حسین مکیزاده شعرها دوباره به پاریس رسیدهام اما قصد ندارم ببینمت. تصادفا در هتلی روبروی اتاق … ادامهی مطلب