گمشده در مه
مرغ زرین پر و یارش
دو سنگ پرتابی به دست اشتیاق…
برنده
میگوییم: مسابقه را تو بردی
اینکه جایزهات
مسابقهای دیگر بود
اینکه نچشیده شراب پیروزی …
ساکن
ساکن
میبلعد نور را
وقیحانه سرخ
خود را میگشاید
کمال کریه فانیست
میتازد به …
به موسیقی میماند عشق
به موسیقی میماند عشق،
مرا بر میگرداند
با دستهای خالی
با زمان که خاموش …
میتوانی برایم هرچه دلت میخواهد بگویی
میتوانی برایم هرچه دلت میخواهد بگویی
باورکردنشان، اهمیت ندارد
مهم این است که هوا…
بیدار میشوم
بیدار میشوم.
نخستین جزیرهی هشیاری:
یک درخت.
هراس، پرواز را ابداع میکند.
بیابانِ آشنا …
یک شعر
یک شعر
چون نبردی بزرگ
مرا پرتاب میکند به این میدان
بی خصمی جز …
تمام رنگپریدگیهایِ شرحناپذیر
تمام رنگپریدگیهایِ شرحناپذیر،
خاطره است.
در گذر از دیوار به دیوار
مغاک، پلکیست.
غرق …