تقریبا نیمه شب است کامیار محسنین شعرهاتقریبا نیمه شب است و من خاموش می نگرمبه سیاهی در برابرم،نه … ادامهی مطلب
یک کابوس است لیوبلیانا کامیار محسنین شعرهاعشق من آنا، یک کابوس است لیوبلیانا.اولین چیزی که به فکرت می رسد،… ادامهی مطلب
جمعه روزیست که به مرگ فکر می کنی کامیار محسنین شعرهاجمعه روزیست که به مرگ فکر می کنی.برای همین بیرون می روی.به … ادامهی مطلب
انگشت ها را می بینی در میان تاریکی؟ کامیار محسنین شعرهاانگشت ها را می بینی در میان تاریکی؟حس می کنی چگونه به پوستت … ادامهی مطلب
می توانی بشنوی کامیار محسنین شعرهامی توانی بشنوی صدایی را که از بیرون می آید، دِیوشاید دزد باشد. … ادامهی مطلب
دوست داشتنت مرا می ترساند کامیار محسنین شعرهامی بینی، دوست داشتنت مرا می ترساند،نه از آن رو که شاید از … ادامهی مطلب