پنجاه و چهارم: شهید اول

پنجاه و چهارم: شهید اول


پنجاه و چهارم: شهید اول

به جای اجازه دادن به او

برای شهادت در دادگاه

به منظور آوردن دلایلی

در این باره که چرا

از فروشگاه های اختصاصی دزدی کرد

و بعد کارت پستال هایی فرستاد

برای پلیس

که بیاید و دستگیرش کند

– اگر می توانند –

آنها چپاندندش

در یک دیوانه خانه

به خاطر جنون تبه کارانه

بدون محاکمه

 

با محروم کردن او

از داروهای پیشگیری

از دیوانه گی

او نزدیک شد

به لبه ی

سرخورده گی

و بی کله گی

 

بی امکان مسامحه ای، بالاخره آنها

باید او را آزاد می کردند

موسسه

بیش از ظرفیت شلوغ بود

آنها گذاشتند که برود

تحت قیمومیت

یک قوم و خویش به شرط

آن که او بیرون بماند

از ایالت

 

آنها “درمانش کردند” به طور

کامل

اما تشکیلاتی

که او بر علیه آن جنگید

باقی می ماند

و وصیت نامه ی پر از جوانی او

نشانگر

دورانی رمانتیک

از یک انقلاب

که او به خوبی اجرایش کرد

هنوز خوب است

 

بگذارید او

سوت کارخانه ای باشد

که همین طور هوار می کشد

!حس، حس، حس

تا وقتی که

ذهنی هست که یاد آورد

و صدایی که

ادامه اش دهد

 

هرگز تسلیم نشو

!ادامه بده

اجتناب ناپذیر، ترسناک

برای این دادگاه های

خریداری شده که او فکر کرد

به آنها اعتماد کند اما آنها

به او خیانت کردند

 

درباره‌ی مودب میرعلایی

مؤدب میرعلایی، شاعر و مترجم، متولد ۱۳۴۶ است. ادبیات فارسی و سپس فرهنگ و زبان‌های باستان خوانده است. در هلند تعلیم و تربیت خوانده و به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به کار است. وی سال‌های بسیار است که آثار شاعران مدرن هلند و بلژیک را ترجمه می‌کند. از او کتابی با عنوان «اکفراسیس» در نشر چشمه منتشر شده است.

2 یادداشت

  1. سلام.
    با خسته نباشید بابت زحمات و کارهای خوب تان. بندهای آغازین ترجمه خیلی خشن و جا نیفتاده به نظر می رسند، نمی دانم چقدر امکان روان تر شدن برای لذت بیش تر از متن اصلی مقدور باشد.
    بامهر

پاسخ دادن به علی عزیزی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.