بهترین شعرم | کلاس اندرسون

بهترین شعرم | کلاس اندرسون


بهترین شعرم گُم شد
هیچ‌گاه دیگر شعری مانندِ آن ننوشتم.
موضوعِ شعر یادم نیست
گریه کرده بودم
از خواندنش امّا…
دگرگون می‌شود آن‌کس که شعرِ مرا بخوانَد
می‌شود گفت شعرِ من اثری می‌کند آن‌سان که هرچیزِ دیگر از یادشان می‌رود.
یکی حتی چشمِ خود را کور می‌کند
تا شعرِ دیگری نخوانَد.
آنان که شعرِ مرا از بَر کردند
برایِ زیستن با شعرم، به کویر کوچیدند.
آن‌کس که در اندیشه‌ی دیدارِ دیگری بود
دوستی شد تا شعرِ مرا بخوانَد.
مدیرانِ صنایعِ جنگ‌افزار با شعرِ من جادو می‌کنند
تا کارخانه تنها رایانه بسازد.
آنان که شعرم را دَرک نکرده‌اند
بدسگالانه و شَرورانه اَراجیف می‌بافند
و ادعا می‌کنند چنین شعری هرگز سُروده نشده
یا این‌که من خودم شعرم را سوزانده‌ام.
این‌ها را تنها کسانی ادعا می‌کنند
که شعرِ مرا نخوانده‌اند هنوز.

درباره‌ی کیامرث باغبانی

یک یادداشت

  1. چه شعر زیبایی بود. و چه کنایه طنز آلود و در عین حال خشمگنانه در اون هست… کیف کردم…

پاسخ دادن به ali.gh لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.