اکثریتِ قسیالقلب سر بر میآورد!
درود بر اکثریتِ قسیالقلب!
آنان فقیر را به جرمِ فقیر بودنش مجازات میکنند.
آنان مرده را به جرمِ آنکه مرده است مجازات میکنند.
هیچ چیز سبب نمیشود تا تاریکی به روشنایی بگرود
برای اکثریت قسیالقلب
هیچ چیز سبب نمیشود تا آنان هول و گرسنگی را دریابند.
اگر اکثریتِ قسیالقلب گوش کاسه کند،
دریا وقعی نمینهد.
دریا فقط یاری میدهد تا کودکانِ چموششان را از یاد ببرند.
دریا، برای خرد و سالخوردگان لالایی ساز میکند.
(بنگرید به اکثریتِ قسیالقلب با دستهای کاسهشده بر گوش،
پایی در آب و پایی بر ابرها)
تنها یک تَن مَرد از میانِ اینان توان دارد آنقدَر تا ابری را
میانِ انگشتِ شست و میانی بگیرد،
قطرهای عرق بچکاند از آن، پیش از آنکه به خواب رود.
هم او که خدایچهایست اما نه شاعر.
(بنگرید چگونه جاکن میشود.)
اکثریتِ قسیالقلب شیفتهی پیکنیک و ازدحام است.
اکثریتِ قسیالقلب پارکها را از پرچمهای کوچک انباشته میکند.
اکثریتِ قسیالقلب زادروزِ خویش را جشن میگیرد.
درودِ دوباره بر اکثریتِ قسیالقلب.
اکثریتِ قسیالقلب برای کودکانِ نازادهاش زاری میکند،
برای کودکانی که هیچگاه زاده نخواهند شد،
اکثریتِ قسیالقلب غرقهی اندوه است.
(پس از چه روی اکثریتِ قسیالقلب همیشه قهقاه میخندد؟
آیا بدان سبب که شب تمامیِ دیوارهای شهر را فرا گرفته؟
یا از آن روی که گرسنگان در تاریکی پنهان شدهاند؟
و یا بدان سبب که ناقصالعضوان دیگر زخمهایشان را عیان نمیکنند؟)
امروز اکثریتِ قسیالقلب رأی به سیطرهی تاریکی میدهد
آنان به سایهها رأی میدهند تا جایگزینِ آبگیرها شوند
آنان به هرآنچه رأی بدهند محقق خواهد شد.
برای اکثریتِ قسیالقلب کوهها بهسانِ برّهگان جستوخیز میکنند.
درود بر اکثریتِ قسیالقلب!
درود! درود! بر اکثریتِ قسیالقلب!
کوهها بهسانِ برّهگان جستوخیز میکنند، تپهها بهسانِ قوچها.
اکثریتِ قسیالقلب زمین را میدرد برای اکثریتِ قسیالقلب
و آنگاه اکثریتِ قسیالقلب نوبتِ خود را انتظار میکشد برای مدفونشدن.
فقط شیفتگانِ مرگ، شیفتهی اکثریت قسیالقلب خواهند شد.
آنان که خویشتن را میشناسند آشنایند
با هراسی که اکثریتِ قسیالقلب دارد از نگریستنِ در آینه.
اکثریتِ قسیالقلب امر میکند تا فقیر، فقیر بماند.
آنان به آفتاب امر میکنند تا فقط طیِ روزهای کاریِ هفته بتابد.
خدایِ اکثریتِ قسیالقلب از درختی آویزان است.
صدایِ خدایشان، صدای ضجّهی درخت است به هنگامِ خم شدن.
ضجهی درخت به سرعت آذرخشی پهنهی آسمان را درمینوردد.
(اگر اکثریتِ قسیالقلب میانِ سایههایشان به خواب روند،
بهوقتِ برخاستن، درمییابند که بستر آکنده از شیشه است)
درود بر خدایِ اکثریتِ قسیالقلب!
درود بر چشمهای تعبیهشده در سرِ خدایِ عربدهجویشان!
درود بر انعکاسِ صورتِ او در آینه!
درود بر صورتکهاشان که گرداگردِ او فراهم میآیند.
درود بر خونِ خود و خدایشان!
درود بر خونِ فقرایی که اینان نیازمندِ سیر کردنشان هستند!
درود بر دنیا و خدای ایشان!
درود و بدرود!
درود و بدرود!
درود و بدرود!
اشاره: ژروم روتنبرگ از بزرگترین شاعران زندهی آمریکاست. بهسعی مترجم گرانقدر، وحید روزبهانی، نخستین ترجمههای فارسی از شعرِ وی را به مرور در «خانهی شاعران جهان» منتشر میکنیم. اُمید که این ترجمهها بپاید و در آیندهای نزدیک مجموعهی منسجمی از اشعار وی همینجا به زبان فارسی منتشر شود.
هیچ چیز سبب نمیشود تا تاریکی به روشنایی بگرود
برای اکثریت قسیالقلب
خانه شما محل مراجعه من است و لذتش را میبرم.
پیشنهادی که شاید کار را جالب تر کند، گذاشتن متن اصلی شعرها در کنار یا زیر ترجمه هاست که خواننده ی با ذوق به اصل شعر هم دسترسی سریع داشته باشد.
وحيد روزبهاني چه زيبا شعر مي گويد و چه با احساس ترجمه مي كند.