برای نوشتن تنها یک بیت شعر | راینر ماریا ریلکه

برای نوشتن تنها یک بیت شعر | راینر ماریا ریلکه


برای نوشتنِ تنها یک بیت شعر،
باید شهرهای بسیار
افراد و چیزهای گوناگون را دیده باشید
باید حیوانات را بشناسید
باید چگونگی پرواز پرندگان را درک کنید
و بدانید گل‌های کوچک،
صبح‌ها به‌وقتِ شکفتن چگونه رفتار می‌کنند

باید بتوان دوباره مرور کرد
راه‌های سرزمینی ناشناس را
دیدارهای نامنتظر را
لحظه‌های عزیمت را
که سال‌ها در انتظارشان بودیم
روزهای کودکی را که راز هنوز آشکار نبود
والدین را که باید به لرزه در‌می‌آمدیم
از سروری که به ما هدیه می‌کردند
اما درکی از آن نداشتیم
(این شادی از آن دیگری بود)
بیماری‌های کودکی را
که سخت غریب آغاز می‌شد
با آن همه تغییرات عمیق و شدید
روزهای گذشته را
در اتاق‌های آرام و بسته
صبح‌های کنار دریا را
خود دریا
دریاها را
شب‌‌های سخت لرزان سفر را
که با ستارگان پر زدند و رفتند

و تنها توان فکر کردن به این‌ها کافی نیست
باید خاطرات شبانه‌ی عشق‌های بسیار داشت
عشق‌هایی که هیچ‌یک به دیگری شبیه نیست
خاطرات فریاد زنان از درد کودک در بطن خویش
خاطرات زائوهای لاغر و پریده‌رنگ و خواب‌آلود
که در بستر به خود می‌پیچند
باید بالای سر محتضران بوده باشید
باید کنار مردگان نشسته باشید در اتاق
آنجا که از پنجره‌ی باز گاه‌به‌گاه
صداهایی به گوش می‌رسد

و داشتن خاطرات هم کافی نیست
باید وقتی که بسیارند، بتوان فراموششان کرد
و باید با صبری عظیم انتظار کشید
تا دوباره بازگردند
زیرا خاطرات هنوز خاطره نیستند
تنها زمانی خاطره‌ می‌شوند که
در ما به خون و نگاه و به رفتار مبدل شوند
آنگاه که دیگر نامی نداشته باشند
و نتوان تشخیص‌شان داد از خود
تنها در این زمان است
که فرا می‌‌رسد آن لحظه‌ی کمیاب.
و از میان کلمات بسیار،
نخستین واژه‌ی شعر، طلوع می‌کند.

 

 

* ترجمه از برگردان فرانسوی موریس بتز

درباره‌ی سارا سمیعی

2 یادداشت

  1. نمی دانم چه بنویسم ، مدتی می نوشتم و آهسته آهسته خودم را در حصار شلوغ یک عده ی که در همه جا حضور دارند و بدون آنکه بفهمند و ظایف خودشان را یکسان برای همه انجام میدهند و این پیش از آنکه مایه مبالات مان شود ، کینه های خلق الساعه ی ایجاد می نمود و کلافه های دایم العمر .
    من مدتی شعر می سرودم ، سروده های از هر دست و از پا سوخته گان عرصه ی غزل بودم ، این سروده ها که رنگ کهنگی داشت ، یک شبه به غزل معاصر و تک توکی هم پسُت مدرن جا عوض نمود و به قولی هم این اشعار الهامی بوده و نا فهمیده خودم را بدنام نمودم و با طعن و لعن عده ی آتش بیار از صفحه شبکه اجتماعی حذف و صفحه ی این حقیر برای همیش مسدود گردید .
    امیدوارم کمکم نماید تا این صفحه مجددن به فعالیت آغاز نماید . ارادتمند شما ارجمند کبیر ایماق .

پاسخ دادن به مرتضا مرتضایی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.