دنيا پر از چالههاى بزرگ خونه
اين همه خون ِ پخش و پلا چى …
تعميد ديگر
كلمات بينوا
غرقهى اشك و خيس ِ مرارت
تعميد دوباره مىيابند.
پرندهگانى كه بالهاى …
ميعاد
اينجا
پرندهگان نمىخوانند
ناقوسها خاموشند
و يونان نيز
لب فرو بسته
با تمامى ِ …
ديرگاه در شب
رنگى كه شب را تجزيه مىكند
ميزى كه گِردش نشستهاند
جامى بر پيشْبخارى
چراغ، …
خانوادهگى
گفتوگويى با گلى
– پنجهى مريم، رُسته در شكاف صخرهيى!
اين همه رنگ از كجا آوردهاى تا …
راز
ناقوس ِ خالى
پرندهگان ِ مرده
در خانهيى كه همه مىخوابند
در ساعت ِ …
انتظار
اينچنين، در چشم انتظارى،
شبها چندان دراز مىگذرد
كه ترانه ريشه افشان كرده درختوار …
توده
تودهى كوچك
بىشمشير و بىگلوله مىجنگد
براى نان ِ همه
براى نور و براى …
و يك لبخند
شب هيچگاه كامل نيست
هميشه چون اين را مىگويم و تأكيد مىكنم
در انتهاى …
نوميدى روى نيمكتى نشسته
تو باغچهى وسط ِ ميدون، رو يه نيمكت
مردى نشسته كه وقتى رد ميشين …
سنگنبشتههاى گور
«براى آن كه زندهگان به زندهگى انديشه كنند، سنگنبشتهى گور يكى از كهنترين انگيزههاست. …
ادامهی مطلبكافى نيست…
عفيف و بىپيرايه
اندك سخن بود
و آفرينش را تسبيح مىگفت.
اما چندان كه …
بوسه
نيمگرم هنوز از رخت و پخت ازاله
بربسته چشم مىجنبى
هم از آن دست …
روز ِ سبز
روز ِ سبز ِ سوزان،
شيبى دلپذير و بر آن
جاى جاى
زنگولهها و …
براى مثال
مگر نه چنين است كه همواره
روزها تهى از عشق است
هر سپيدهدم نابخشودنى…