اى راه
اى راه دور
راه سنتومه!
نمىبايست چنين دور مىبودى
نمىبايست
اما هستى.…

اى راه
اى راه دور
راه سنتومه!
نمىبايست چنين دور مىبودى
نمىبايست
اما هستى.…
كيست به دريا كناران
كه مىگريد همه روز و
فرسوده از گرسنهگى به سوى …
…چرا كه شعر
گفتار حكمتآميز ِ خون است،
آن درخت گلگون ِ درون انسانى…
به دور از آسمان
به دور از نور و تيغهاش
به دور از ديوارهاى …
دارم يه جاده مىسازم
تا ماشينا از روش رد شن،
دارم يه جاده مىسازم…
همه چيزى مىهراساندمان:
زمان
كه در ميان پارههاى زنده از هم مىگسلد
آنچه بودهام …
آب سنگ را سُنبید
باد آب را پراکند
سنگ باد را از وزش بازداشت.…
من در رؤياى خود دنيايى را مىبينم كه در آن هيچ انسانى انسان ديگر …
ادامهی مطلببگذاريد اين وطن دوباره وطن شود.
بگذاريد دوباره همان رؤيايى شود كه بود.
بگذاريد …
ممكن است امشب بميرد
با سوختهگى سينهى كُتش از آتش گلولهيى.
هم امشب
به …
درى كه يكى وازش كرده
درى كه يكى پيشاش كرده
صندلىيى كه يكى روش …