زخم زننده
مقاومت ناپذير
شگفتانگيز و پر راز و رمز است
آفرينش و
همه …

زخم زننده
مقاومت ناپذير
شگفتانگيز و پر راز و رمز است
آفرينش و
همه …
سپيده دمان
از پس شبى دراز
در جان خويش
آواز خروسى مىشنوم
از دوردست، …
پس از سفرهاى بسيار و
عبور از فراز و فرود امواج اين درياى توفانخيز،…
چند بار اميد بستى و دام برنهادى
تا دستى يارى دهنده
كلامى مهرآميز
نوازشى…
مىخواهم آب شوم
در گسترهى افق
آنجا كه دريا به آخر مىرسد
و آسمان …
از بختيارى ماست
شايد
كه آنچه مىخواهيم
يا به دست نمىآيد
يا از دست …
گاه
آنچه ما را به حقيقت مىرساند
خود از آن عارى است
زيرا
تنها …
براى تو و خويش
چشمانى آرزو مىكنم
كه چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان…
دلتنگىهاى آدمى را
باد ترانهيى مىخواند،
رؤياهايش را
آسمان پُر ستاره ناديده مىگيرد،
و …
شگفتا، باغى در دل شعلهزار
بر شيب ِ شفافى
كه گوزن بر آن مىآسايد.…
از آنجا كه ستون ِ پشتاش خميده است
ا زآنجا كه كارش از فرياد …
از نفس افتاده و از راه مانده
اسب من از كوهستان اگر
به زير …
راستى را كه به دورانى سخت ظلمانى عمر مىگذاريم
كلمات بىگناه
نابخردانه مىنمايد
پيشانى …
»- اى مرگ تسكين ناپذير! كامكارىهاى سهگانهى مرا به من باز ده!
بر ساحل …
مرا آن توانايى هست كه هر دم شعرى بسرايم.
خلقان همه آواى مرا به …