اینجا رویایی در احتضار میآرامد. کاش زودتر بروی
به آرامیاز این مکان، و بدزدی …
اگر باید جیغ بکشی، آرام بکش
مثِ
مثِ ابرای سفیدِ تو پرواز از بالای جنگلا تو آسمون شب
مثِ بادی که …
منظره
افق به خواب رفته است در کنج لبانت
و ابرها و خورشید باز میگردند…
رویاها پیدا شدند
زندگی تئاتر نیست
زندگی تئاتر است،
داد سخن میدهی، توضیح میدهی؛
نقابها و اینجور چیزها،
و اغراقهای …
بازیهای بچهها
بعضیها با چشمان والدین مردهشان
تیله بازی میکنند
بعضیها کفشهای آبلیمو فروشهای دوره گرد …
کمتر زمانی
کمتر زمانی از آنچه لازم است برای گفتن، کمتر اشکی از آنچه لازم است …
ادامهی مطلبپنج راه کشتن انسان
راههای پر زحمتی هست برای کشتن انسان
میتوانید وادارش کنید الواری را بِبَرَد
تا …
عیادت در نقاهت
سال ۱۹۷۶ است و انقلاب شکست خورده است
اما ما هنوز نفهمیدهایم.
ما ۲۲، …
شباهنگام در صبح
روز خونین باران
آه، روز خونین باران
چه میکنی با روح طرد شدگان،
روز خونین اراده به …
آخرین وحشی
برمیخیزیم ما
هیچ گُلی
ندارد زیباییِ سختِ
این صخره سرخ را
که از دل خود برمیخیزد…
بیاموز که سخن بگویی
بیاموز که سخن بگویی (گل سرخ
میگوید): بنویس همه شب را،
که خورشیدِ نقشبازِ …
بر لبه صخرهای
در هتلهایی شبیه به موجودات زنده
در هتلهایی مثل دل و روده سگ آزمایشگاهی.…