آنجا که رنگ ها هنوز صدا دارند کامیار محسنین شعرهامی نویسم تا بگویم به تو:از مرگ فاصله بگیر به هر رو، … ادامهی مطلب
ببین غلظت هوس را (بخش اول) کامیار محسنین شعرهااز زنجره ها و سنگ ها، واژه ها می خواهند که زاده شوند.اما … ادامهی مطلب
عاشقی کامیار محسنین شعرهاانگار که از دستت داده باشم – اینگونه می خواهمتانگار که ندیده باشمت … ادامهی مطلب
قطعهها کامیار محسنین شعرهادیوارهای غمگین و عفیفزندانیانی در محبس خویشبه سان موجوداتی که پیر می … ادامهی مطلب
دکانهای قصابی کامیار محسنین شعرهاآرمان های گلگونشقه شدهدر دکان های قصابی آویخته اند در مغازه … ادامهی مطلب
سرگرم کارهای بسیار کامیار محسنین شعرهاسرم گرم کارهای بسیار،از یاد برده بودمکه آدم باید همبمیرد … ادامهی مطلب
ای مرگ، تکانم بده تا بخوابم کامیار محسنین شعرهاای مرگ، تکانم بده تا بخوابم،آرامش مطلق بیاور برایم،بگذار روح بیگناه خسته … ادامهی مطلب
ملاقات کامیار محسنین شعرها نتوانستم که باز بشناسمشچون قدم به اینجا گذاشتم.در همان انتظار طولانیبرای … ادامهی مطلب
نجات یافته کامیار محسنین شعرها من بیست و چهار ساله امبه مسلخ رانده شدمنجات یافتم. اینان … ادامهی مطلب
کشتار معصومین کامیار محسنین شعرها کودکان ضجه می زدند: «مادر!»«من بچه خوبی بوده ام!»«اینجا چقدر تاریک است! … ادامهی مطلب
سیاه مشقی برای عاشقانهای امروزی کامیار محسنین شعرها چون به یقین، سفیدیبهترین توصیف خود را از طریق خاکستری می یابدپرنده … ادامهی مطلب