نه از آن من کامیار محسنین شعرهاتمام عمرم تظاهر به اینکه دنیای ایشان از آن من استو علم به … ادامهی مطلب
کی روشن می کنه راهت رو ؟ کامیار محسنین شعرهاکی روشن می کنه راهت روتو طول شب؟وقتی می گذرونی مرداب ها … ادامهی مطلب
قطره ای بودن کامیار محسنین شعرهاقطره ای بودن بر سینه هایت،قطره براق شفافی بودنبر پوست تشنه ات،… ادامهی مطلب
تقریبا نیمه شب است کامیار محسنین شعرهاتقریبا نیمه شب است و من خاموش می نگرمبه سیاهی در برابرم،نه … ادامهی مطلب
یک کابوس است لیوبلیانا کامیار محسنین شعرهاعشق من آنا، یک کابوس است لیوبلیانا.اولین چیزی که به فکرت می رسد،… ادامهی مطلب
در سن و سالی مشخص کامیار محسنین شعرهامی خواستیم به گناهانمان اعتراف کنیم، اما هیچ شنونده ای نبود.ابرهای سپید از … ادامهی مطلب
لخت دوست دارم برم کامیار محسنین شعرهالخت دوست دارم برم وسط تمام خیابونا، بذار به من بخندن، اگه این می … ادامهی مطلب
جمعه روزیست که به مرگ فکر می کنی کامیار محسنین شعرهاجمعه روزیست که به مرگ فکر می کنی.برای همین بیرون می روی.به … ادامهی مطلب
یک فیلم دهه شصتی کامیار محسنین شعرهااین مذکر میانسال. این آدم روی زمین.ده بیلیون سلول عصبی. ده پیمانه خون… ادامهی مطلب
انگشت ها را می بینی در میان تاریکی؟ کامیار محسنین شعرهاانگشت ها را می بینی در میان تاریکی؟حس می کنی چگونه به پوستت … ادامهی مطلب
کلمات درون باران کامیار محسنین شعرهاباران، مرا از خودم در امان بدار.بگذار کژ و مژ به سوی خود … ادامهی مطلب
می توانی بشنوی کامیار محسنین شعرهامی توانی بشنوی صدایی را که از بیرون می آید، دِیوشاید دزد باشد. … ادامهی مطلب
خون بها کامیار محسنین شعرهابهاي همه چيز را مي پردازي.بهاي همه چيز را مي پردازي.همين زاده … ادامهی مطلب
عقرب ها کامیار محسنین شعرها تارکان دنیانور آزارشان می دهدخوراکشان خاک اره های گرگ و میشمحل … ادامهی مطلب
دوست داشتنت مرا می ترساند کامیار محسنین شعرهامی بینی، دوست داشتنت مرا می ترساند،نه از آن رو که شاید از … ادامهی مطلب