چهار عاشقانه کوتاه کامیار محسنین شعرهاهمانی که هستعقل می گویدکه دیوانگیستعشق می گویدهمانی که هست… ادامهی مطلب
اسباب بازی به روی هدف کامیار محسنین شعرها1ریختنِاسباب بازیبه جای بمببرای جشن کودکانکهبه گفته متخصصان … ادامهی مطلب
جلاد کامیار محسنین شعرهادر کدام حفره کدام غار در کدام گنجه کدام اتاقچشمان نیمه باز هیچ … ادامهی مطلب
ندای قهوه ای کامیار محسنین شعرهاپاهای سپید روز با گام هایی خاموش می آیند.می آیند و بیدارشان می … ادامهی مطلب
توده خاکستر کامیار محسنین شعرهادیر زمانی آتش در دهانت حمل کردی.دیر زمانی همانجا پنهانش کردی.پشت حصار … ادامهی مطلب
دریای صبحگاهی کامیار محسنین شعرهابگذار اینجا توقف کنم. بگذار من هم کمی طبیعت را تماشا کنم.آبی درخشان … ادامهی مطلب
شعرهایی برای آ کامیار محسنین شعرهاپاریسپرده، سپید، بالا می رود.او دو قدم بر می دارد و بر … ادامهی مطلب
جنگ طولانی کامیار محسنین شعرهابا کم اشتیاقیجنگ طولانیمی کند پرتابخار مشتعلش رابه سمت تمام … ادامهی مطلب
من به هنر در آورده ام کامیار محسنین شعرهابه وهم می نشینم.من به هنر در آورده ام هوس ها و احساس … ادامهی مطلب
برای خودم… می خواهمش کامیار محسنین شعرهااشک ها یا بیدی به روی زمیندندان هایی از طلادندان هایی از … ادامهی مطلب
تروایی ها کامیار محسنین شعرهاتلاش های ما از آن مردان محکوم به شکست است؛درست به سان تلاش … ادامهی مطلب
آفتاب بعد از ظهر کامیار محسنین شعرهااین اتاق، چه خوب می شناسمشاکنون با اتاق بغلش، اجاره اش می دهندبرای … ادامهی مطلب
در همان فضا کامیار محسنین شعرهاترکیب خانه ها، کافه ها، محلهکه این سال ها همیشه دیده ام:من … ادامهی مطلب
نا گفتنی، نا نوشتنی کامیار محسنین شعرهانا گفتنی، نا نوشتنیدر بستر راز جهانپیرامون چشمانش،به ناگاه می آید،… ادامهی مطلب