نزدیکیم ما، ای خداوند
نزدیک و دستسودنی.
بلکه دستسوده، ای خداوند،
در یکدیگر تنیده، …
فوگ مرگ | پل سلان
شیر سیاه سپیدهدمان را به وقت غروب مینوشیم
صبحها مینوشیم ظهرها مینوشیم شبها مینوشیم…
مَزمور
یک نامه
آی ریشهی کوچک یک رویا!
نگاهم میداری اینجا
که خون، مرا به تحلیل میبرد…
هفدهم: ماریانه
زلفانت بی یاسمن، رخسارهات آینه است.
ابری خرامان خرامان میگذرد
گل
دوردستها
دو شکل
بگذار چشمت شمعی باشد در صندوقخانه
و نگاهت فتیله ی آن
بگذار چنان تاریک …
سپیدار
سپیدار ، برگت سپید به تاریکی نگاه می کند
موی مادر من هرگز سپید …
ستایش دور دست | پل سلان
فوگ مرگ
شیر سیاه صبح غروبها آن را مینوشیم ظهرها آن را مینوشیم شبها آن را …
ادامهی مطلب