بگو «مرگ» و همهی اتاق يخ میزند ماشینها از حرکت میمانند حتی چراغها مثل …
ادامهی مطلبدست به دست
چهقدر دست به دست میگردد تنت تا به من میرسد و من آنرا به …
ادامهی مطلبدست به دست
چهقدر دست به دست میگردد تنت
تا به من میرسد
و من آنرا به …
شعری با دو پایان
بگو «مرگ» و همهی اتاق يخ میزند
ماشینها از حرکت میمانند
حتی چراغها
مثل …
بیکران و پرغوغا این جهان
حتا تجسم مادی یک متن مقدس هم الهی است: همیشه آن را در لفافی …
ادامهی مطلبموسیقی مثل آب
چطور، در شب تابستان نتهای اسرارآمیز از گلوی چند پرنده به پرواز در میآیند…
ادامهی مطلبخواستن تو
خواب و بیدار تنم به سوی تن تو کشیده میشود خواستن تو پارویی بلند…
ادامهی مطلبنوشیدن | جین هرشفیلد
میخواهم تاریکی تو را در دستانم جمع کنم دستان من جام، تاریکی تو آب…
ادامهی مطلببرای آنچه ما را به هم پیوند می دهد
آنچه ما را به هم پیوند میدهد نامهای بسیار دارد:
نیروهای پر قدرت، نیروهای …
درخت بونسائی | جین هرشفیلد
یک روز صح و سرانجام دانستن انکه
کدام فکر جان از تن به در …
راهبی ایستاده کنار یک چرخ دستی | جین هیرشفیلد
راهبی ایستاده کنار یک چرخ دستی و زار میگرید.
در هیچ کجا نه اثری …
یک روز شعر عاشقانهای بود
یکروز شعر عاشقانهای بود
پیش از اینکه چربی بیاورد، نفسهایش شمرده شود
پیش از …
ذن و هنر شعر | گفتگو با جین هیرشفیلد
■ جين هيرشفيلد تاكنون شش كتاب شعر منتشر كرده است. آخرين اثرش بهنام «زين…
ادامهی مطلب