تنها دندان روسپی پیری که گمنام مرده بود روکشی طلایی داشت. مابقی طبق قراری ناگفته ریخته بود. مرده شوی جوان آن را کند بر دندان نهاد و به مجلس رقص رفت. چرا که ـ او میگفت – تنها خاک، جواز خاک شدن دارد!
زن و مرد در بیمارستان صحرایی | گوتفرید بن
مرد: اینجا این ردیف لگنهای فروریخته این ردیف پستانهای متلاشی شده تخت کنار تخت. بو میآید. پرستاران ساعت به ساعت عوض میشوند. بیا این پتو را بلند کن. به این تودهی چربی و خونابهی گند نگاه کن، روزی برای مردی، بزرگ بود و نشئگی و آرامشاش. بیا به این زخم روی سینه نگاه کن. حس میکنی زنجیرهی دانههای نرم را؟ …
دوران خوب نوجوانی | گوتفرید بن
دهان دختری که مدتها در نیزار افتاده بود جویده شده به نظر میرسید. وقتی قفسهی سینه را شکافتیم، مری پر از سوراخ بود. سرانجام در گوشهای زیر دیافراگم لانهی موشهای جوان را یافتیم. یک موش مادهی کوچک مرده بود و بقیه از کبد و کلیه تغذیه میکردند خونِ سرد را میآشامیدند و آنجا دوران زیبای نوجوانیشان را میگذراندند. مرگشان نیز …
گل مینا | گوتفرید بن
یک رانندهی غرق شده از شرکت آبجوسازی را بر تخت گذاشتند. کسی شاخه گل مینای بنفشی را میان دندانهایش فرو کرده بود. وقتی از سینه زیر پوست با کاردی بلند به زبان و حلقوم او رسیدم باید که به آن برخورده باشم، چرا که شاخه گل سُرید و بر تکه مغز کنارش افتاد. شاخهی گل را وقتی سینه را میدوختم …
گوش کن! | گوتفرید بن
گوش کن، آخرین شب چنین خواهد بود، شبی که هنوز میتوانی قدم بزنی: سیگار «جونو» میکشی، آبجوی « وورتزبورگر هوفبروی» مینوشی، سه تا، و روزنامهی “ئونو” را میخوانی، همانطور که او روزنامهی “اشپیگل” را، و تو تنها نشستهای کنار میز کوچک، در دایرهی بسته، چسبیده به بخاری، چرا که گرما را دوست داری. پیرامون تو انسان و دریوزگیهایش یک زوج …
کودکیِ خوب ا گوتفرید بن
دهان دختری که مدت ها روی نی ها لم داده بود تکان،تکان می خورد وقتی از نیم تنه به زور گشودیم اش مِری اش پُر از سوراخ بود سرانجام در گوشه زیرین دیافراگم اش لانه ی بچه موش ها را یافتیم یک موش ماده ی کوچک آنجا مُرده بود مابقی از جگر و کلیه ی دخترک می خوردند خونِ سرد …
پنجاه و سوم: عروس سیاه پوست
افتاده بود بر بالشی خونی گردن طلایی زنی سفید پوست بیداد می کرد خورشید در موهایش، زبان می کشید بر ران های بلند و روشنش ، و زانو می زد پیش پستان های قهوه ای رنگش ، که هنوز رنگ بارداری و زایمان بر خود ندیده بود. کنارش مرد سیاه پوستی افتاده بود چشمان و پیشانی اش له …