چهرهای در پایان روز گاهوارهای در برگهای مردهی روز یک سبد باران برهنه هر پرتو پنهانماندهی خورشید هر سرچشمهی سرچشمهها در ژرفای آب هر آیینهی آیینههای شکسته چهرهای به حجم سکوت سنگریزهای لابهلای دیگر سنگریزهها برای برگها آخرین روشنای روز چهرهای مانند تمامی چهرههای فراموششده.
دلداده | پل الوار
ایستاده روی پلکهام،
و گیسوانش،
درون موهام
پل الوار | یک روز خوب
امروز صبح خبر خوشی می رسد تو خوابِ مرا دیده ای عکس از رودنی اسمیت
پل الوار: بانوی عشق
ایستاده بر پلک هایم و گیسوان ش تنیده در موهایم رنگ چشمان مرا دارد شکل دستان مرا غرقِ سایه ام می شود مثل درّی که غرقِ آسمان هیچ گاه چشمان اش را نمی بندد و مجال خواب م نمی دهد و رویاهایش در روز رخشان خورشید را محو می کند و مرا که می خندم و می گریم و می …
زمین مثلِ یک پرتقال آبیست
زمین مثلِ یک پرتقال، آبیست هیچ خطایی در کار نیست کلمات دروغ نمی گویند پیشکش نمیشوند دیگر برای سردادنِ سرود گِردِ بوسههای تفاهم عشق و جنون پیوند خورده دهانش با تمامِ رازها و لبخندها و چه جامههای گذشت که بر تنِ اوست تا که عریانش بیابند زنبورها گلهای سبز میدهند دورِ گردنت، سحرگاه گردنبندی میبندد از پنجرهها برگها …