۱. دی یپ باز همان جزر واپسین سنگریزههای مردهی ساحلی بازگشت و سپس پلهها به سوی شهر نورانی ۲. مسیرم در شن-باد است میانِ سنگریزهها و تل-ماسه باران تابستانی بر زندهگییم میبارد بر من، بر زندهگییم که به یغما میرود، که از من میگریزد بر انجاماش بر سرانجاماش آرامشِ من در آن جایی است که مِه پس میرود در …
رِمی کَنازی: شعری برای غزه
. . هرگز مرگ را نشناختم تا آنزمانکه دیدم آن بمبارانِ اردوی پناهندگان را جایِ افتادن بمبها پُر بود از پاهای تکهتکه و نیمتنه هایی ازهمگسسته اما بینشانی از چهرهیی تنها نقشِ جیغی محو . هرگز درد را نشناختم تاوقتی که دختری هفت ساله محکم دستانام را گرفت خیره شد به من با چشمان معصوم، قهوه یی در انتظار پاسخی …
پابلو نرودا: وَ همان روزها بود…
وَ همان روزها بود… شعر سر رسید به جست و جوی من. نمی دانم، نمی دانم از کجا آمد، از زمستان یا که رودی نمی دانم چه گونه و کجا نه اصواتی بودند، نه کلماتی و نه سکوت، لیکن از خیابانی که فرا می خواندم از آن شاخساران شب، به ناگاه، از آن دیگر چیزها، میان …
ترانه
و َهیچ یک سخنی نگفتند نه میهمان نه میزبان … نه گل های داوودی برای باهار بگو بسازم من ترانه شب می آید شب از ترانه می آید خواب ببینم پشت میز نشسته ام با تو با تو از من می گویم از تو فاصله این نشستن نمی گویم می شنوم می …
پل الوار: بانوی عشق
ایستاده بر پلک هایم و گیسوان ش تنیده در موهایم رنگ چشمان مرا دارد شکل دستان مرا غرقِ سایه ام می شود مثل درّی که غرقِ آسمان هیچ گاه چشمان اش را نمی بندد و مجال خواب م نمی دهد و رویاهایش در روز رخشان خورشید را محو می کند و مرا که می خندم و می گریم و می …
سموئل بکت: طریقی کوتاه در انداز
پس طریقی کوتاه در انداز از میان این زباله ها به هر آن کجا که همه تاریک و بی تمنا بی شرح و بی الفاظ بی حس و بی نیاز از این گنداب طریقی کوتاه تر در انداز به جایی که به یک نگاه سرچشمه هویداست
پابلو نرودا: چکامه یی برای صندلی
برگردان این شعر پیش کشی است به برادرم مودب (میرعلایی) به پاس محبت های همیشه گی اش برایم صندلی یی بیاور در میان تند باد صندلی یی برای من و برای همه نه فقط برای تسکین و تن های خسته که برای هر قصد و برای هر کس برای توان به باد رفته و لختی تامّل یک …
پابلو نرودا: شعر آخر از دفتر بیست شعر عاشقانه
می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم. مثلن بنویسم: ” شب شکسته است وَ تکه تکه می شوند آن ستارگان در دور دست و بر باد می روند.” شب- باد، در آسمان می پیچد و می خواند. می توانم امشب غمناک ترین سطرها را بنویسم. عاشق اش بودم و گاهی هم عاشق ام می شد. در شبی این چنین …
پابلو نرودا: غزلواره ی هشتاد و یکم
ترجمه ی این شعر پیش کشی است به همسرم باهار و اتفاق بودن اش حالا از آنِ منی. در رویایت با رویایم بیاسای. عشق و رنج و کار همه باید اکنون که یک سر به خواب روند. شب دَوَران نادیدنی اش را می آغازد، وَ تو چون کهربایی ناب کنارم خفته ای. چیزی جز عشق در رویاهایم …
سموئل بکت: گور زاد
برگردان این شعر پیش کشی است به برادرم کامیار (محسنین) گذران سال های آموختنی که بر باد می رود شهامتی برای سال ها سرگردانی درون دنیایی که مودبانه روی می گرداند از خام دستیِ آموختن پی نوشت: برگردان این شعر از متن اصلی انگلیسی انجام شده است
سموئل بکت: می آیند…
می آیند ناهمانند و یک سان با هر کدام شان چیزی ناهمانند و یک سان با هر کدام شان غیاب عشق، ناهمانند با هر کدام شان غیاب عشق، یک سان پی نوشت: ترجمه ی این اثر از متن انگلیسی ترجمه شده توسط شخص بکت از متن اصلی فرانسوی اثر انجام شده است.
چهل و هشتم: که میتواند
که میتواند حکایت این پیر مرد را روایت کند؟ چه کس غیاب را وزن میکند؟ که میخواهد به وجب حجم نیاز و اندوه جهان را اندازه کند؟ یا به دور هیچ در واژه ها حصار کشد؟ : برگردان تقدیم به محسن عمادیست