تو آنِ منی، من آنِ توام: این را یقین بدان. اندر دلم در بند گشتهای: گم شد کلید آن باید بمانی تا ابد، در آن.
ترجمه دوباره اثر، بهترین نقد ترجمه
■ نقد ترجمه، به خصوص نقد ترجمه ادبی در ایران بحثی ادامهدار، مناقشهبرانگیز، تاثیرگذار و کموبیش آموزنده بوده است. در سالهای اخیر شمار ترجمهها از رمان و داستان کوتاه افزایش چشمگیری داشته و به همان میزان هم بحثها و انتقادها درباره میزان امانتداری مترجم، حفظ لحن و سبک نویسنده، و دانش و تسلط مترجمان نسبت به زبان مبدا و مقصد …
اشیا | راینر مالکوفسکی
نکند اشیا را بیش از آدمها دوست میدارم؟ درست نیست این، ولی حقیقت دارد. قطاری کوچک در دوردست ناقوسهای سنگین، سنگ ــ پس میتوانم چیزی بیاغازم. روی کلمات رها نمیشوم. آنچه را در خودش است دوست میدارم. این درست نیست، حقیقت دارد. همین، مرا زنده میدارد.
بنویس | راینر مالکوفسکی
آنچه مینویسی، باید حقیقی باشد آنچه مینویسی، باید روشن باشد. پس ــ ننویس. پس بنویس، آنچه نمینویسی. پس بنویس، آنچه برای خودت میگذاری. پس شعری بنویس.
آنچه روشن است | راینر مالکوفسکی
با هر کلام ورود به حقیقت را دشوارتر میسازیم. به همانگونه مؤکدتر هر آنچه حقیقیتر بنماید. آنچه فهم شدنی است، میتواند حقیقت نباشد.
داشتههای قشنگ | راینر مالکوفسکی
یک ذرهبین، یک دوربین فرهنگ واژگان زبانهای گوناگون. دریافتی ناچیز از ارزش لحظات. ولعِ دانایی. موهبت طرح پرسشی فارغ از هراس. دو جفت کفش محکم، یک عصا. حافظهای خوب که همیشه جای کافی دارد برای دلتنگشدن. در اتاق، عطری زنی که رفته و دوباره بازمیگردد.
از کار افتادن ساعتها | راینر مالکوفسکی
در ساعات خوش میتوانم احساس کنم، آنچه حقیقی است ــ و دنبال دلیلی هم نمیگردم. درساعات خوش میتوانم دوست بدارم. ــ بی آنکه رؤیا اسباب تمسخرم شود. در ساعات خوش پرندگان حرف میزنند، و ریشههای درخت پیر، آواز میخوانند.
چند موضوع عاشقانه | راینر مالکوفسکی
آفتاب. خانههای روستایی در رمانهای روسی. بیدرکجایی محض. قدرت. طنین اطمینان بخشِ یک صدا. سبکپایی. توهمات سودمند.
راه خلوت | راینر مالکوفسکی
فکر میکنی تعقیبات میکنند و رو برمیگردانی ولی تنها برگ خزان است که پی تو میدود.
عشق | راینر مالکوفسکی
تو گویی ستارهای میاُفتد در رودخانهای سیاه.
فضایی ساده | راینر مالکوفسکی
اتاقی که در رویای من است یک میز دارد، دو صندلی و دیگر هیچ. روی میز اما یک رز است و روی صندلیها نشستهایم، من و تو. روشنی پشت شیشهها کنار میزند تاریکی را. تاریکی، روشنی را کنار میزند. در تاریکی، میدرخشد رز سفید برایمان، هنگامکه با هم حرف میزنیم، تو روی یکی صندلی، من روی آن دیگری، میز …
زیباست دیدنِ | راینر مالکوفسکی
دیدن سرخوشی کسی هنگام قدمزدن پس از بندآمدن باران. جدیت مرد جوانی هنگام حرف زدن از دلدارش. قوها، درپرواز. خواندن بیباکی از مردمک چشم کسانی که دوستشان میداریم. و تاج به هر سو گستردهی تک درختی رها. Schön zu sehen
با چشمهای تو | راینر مالکوفسکی
زمانی به تو نزدیک بودم. آرام میروییدم در رگ و پیات. پلکهایم را میگذاشتم درست زیر پلکهای تو. چشم میگشودیم با هم و میدیدم: سه قدم جلوتر، یک صندلی حصیری، و در آن، مردی، که روزنامه میخواند. Mit deinen Augen
راینر مالکوفسکی
راینر مالکوفسکی در سال ۱۹۳۹ در برلین متولد شد. پس از موفقیت چشمگیری که در زمینهی تبلیغات به دست آورد و صاحب یکی از بزرگترین آژانسهای تبلیغاتی آلمان شد، در سال ۱۹۷۲ از این حرفه به کل کنار کشید و تا آخر عمرش در سال ۲۰۰۳ در براندنبورگ، جایی در نزدیکی برلین میزیست و به شاعری اشتغال داشت. او به …