هایدن مینوازم پس از یک روز سیاه و گرمایی ساده و بیریا در دستانم حس میکنم. کلیدها همراهاند و چکشهای نرم در کار. نوا سبز است و با نشاط و آرام. نوا میگوید آزادی وجود دارد و کسی هست که به قیصر مالیات نمیپردازد. دستانم را سخت در جیبهای «هایدنی»ام فرو میکنم و ادای کسی را در میآورم که آرام …