خاکسترهای خویش را و زغالها و چوبهای نیمسوخته را به هم می زند چشمی غبار می شود و می ریزد نیمه گدازان و سخت دوباره ژرف میکاود پندارهایی را که به اولین لمس ِ توجه فرومیافتند پرتو نوری بر پنجره، چقدر منظم و یکدست چه تند مثل همیشه، قابِ پنجره چون چوببستی در فضا تا چشمها قراری گیرند تکیهگاهی برای …